دلنوشته ها
چرا نشسته ای؟ چرا غمگین و افسرده ای؟ چرا تنها و بی قراری؟
برخیز شستشویی دیگر نیاز است...شستشویی که بشوید بی قراری ها، افسردگی ها،ترسها و اندوه ها را....
ونماز همان قیام است و درد دل بردن پیش کسی که بی اندازه دوستت میدارد...وقدرت حل مشکلات و توان رساندن تو به آرزوهایت را دارد...
و بی شک با نماز خواهی دید که چگونه خداوند تو را بلند آوازه میکند...مگر نیست که حضرت محمد(ص) می فرماید:
خداوند به وجود جوانی که شیفته عبادت است بر فرشتگان مباهات می کند و میفرماید:"بنده مرا ببینید که به خاطر من چگونه از لذت های جسمانی گذشته است و به لذت روحانی دل بسته است."
گاهی آن قدر بی مسئولیت میشوم که وظیفه ام را فراموش می کنم ، فراموش می کنم که چرا قدم در این جاده گذاشته ام و از من چه خواسته اند...
جاده ای کوتاه است اما پر از بیراهه ، یک راه آکنده از گنج و رنج و خوشبختی و باقی راه ها سرشار از خار و چاه و گمراهی...گاهی آنقدر فراموشکار میشوم که پاهایم مرا به بیراهه می کشند
جاده تاریک است و دشوار ، اما نور ... نور که در برابر من است...گاهی آن چنان نابینا میشوم که در تاریکی هم نور را نمی بینم
در این تاریکی مطلق که راهزنان در پس آوایی دلنشین و فریبنده مسافران را هر دم به خود می خوانند و چه بسیار مسافرانی را که به چنگال گرفته اند و از رسیدن به مقصد باز داشته اند ، آیا باز هم عقل برای شناخت کافیست؟
برای رسیدن به هدف در این راه تاریک تنها باید در پی نور رفت...الله نور السموات والارض
من تو سکوت حادثه ها خط فاصله
سرما هراس فاصله ها خط فاصله
شعر و شراب هاله ی مهتاب کوچه ها
برجای پای خاطره ها خط فاصله
خـــــدای من !
چه بسیار دل هــا که آزرده ام
چه پر تعدادند پیمــان ها که شــــکسته ام
و
چه بی شـــــمارند گــناهانی که مرتکب شده ام
دوزخ درونم ، شیرینی خــــنده هایم را تلخ کرده است
و
تا شب چشم تو در بیشه ی رویا رویید
صبح تصویر تو در قاب تماشا رویید
طرح چشمان تو در باغ خیالم گل کرد
یک بغل آینه در ذهن معما رویید
گاه سکوت یک دوست معجزه میکند
و تو می اموزی که همیشه بودن در فریاد نیست
دختران روستا به شهر فکر می کنند!
دختران شهر در آرزوی روستا می میرند!
مردان کوچک به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند!
مردان بزرگ در آرزوی آرامش مردان کوچک می میرند!!
کدامین پل در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمی رسد؟؟؟؟
مهربانم ای خوب
یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا
بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو
تک و تنها، به تو می اندیشد
و کمی
دلش از دوری تو دلگیر است
آسوده بخواب خواهرم، آرام بیاسای برادرم که خورشیدی گرمابخش و سرشار از مهر، در آسمان ایمان من روشن است.
خورشیدی درخشان که نه ابر خستگی بر او پرده می افکند و نه در مغرب غفلت و خواب فرو می رود. چشم های سرشار از عاطفه الهی من همواره بیدارند و نگران توست.
تویی که دل به مهر من بسته ای.
چشمه عاطفه انسانی من به دریای ایمان به خدا راه دارد و همواره در جوشش است.
پس آسوده بخواب و التیام دردها و نگرانی هایت را بمن، به پرستارت بسپار ...
روز پرستار، روز جاری عاطفه ها، روز درخشیدن ایمان در قلب های مهربان، روز افتخار انسان به انسانیّت
در روز میلاد بانوی بزرگ اسلام حضرت زینب کبری (س) که پرستار تمام نیکی هاست گرامی باد.
دست خدا به همراهت ای دست سرشار از عاطفه و مهر.
دعای همه دردمندان بدرقه راهت ای سینه لبریز از ایمان و یقین.
دستت همیشه گرم ای نگران چشم های خسته و بیمار.
خدا پشت و پناهت ای باغبان گل های پژمُرده و شاخه های شکسته. نسیم رضایت خدا گوارای وجودت ای جلوه گاه فداکاری و صبر، ای اسوه نیکوکاری، ای پرستار.
دنیا با مجموعهای از رنگهای مهربان و زینتی، تازهتر از هر صبحی رو نموده است.
گلها، خبری خوش را در گوش هم زمزمه میکنند و شادترین جوانهها در دل هرچه قاصدک، زده شده است.
نور سرور از خانه مولا(ع) و زهرا(س) بلند است.
چه اقبالی داشتهاند آن دسته از لحظات آینهگون که جشن خانه حضرت علی(ع) و فاطمه(س) را ترتیب دادهاند.
چه بخت بلندی داشتهاند آن لبخندها که در قالب تبریک، به محضر حضرت علی(ع) و فاطمه(س) رسیدهاند! امروز فضای شاد خانه حضرت علی(ع) ، از هر مدیحهای دلنوازتر است.
در سکوت جاری لحظه ها، غنچه ای رو به آسمان عشق می شکفد و خانه کوچک و گلین باغبان عشق را سرشار از عطر خویش می کند.
Design By : Pichak |