سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

دری را گشوده اند به وسعت دامنه اجابت! سفره ای را گسترده اند به بی کرانگی یک دعوت عاشقانه. سلامی را منتظر نشسته اند به نیازمندی یک بنده؛ یک عبد ضعیف؛ یک عاشقِ مسکین؛ یک من و یک توِ محتاج! رخصت داده اند به نجیبانه ترین نگاه معصومی که پناهی جز این آستان غنی نیافته است!

ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 91/4/31ساعت 1:36 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

صدای پای بهاری دوباره، صدای پای بهاری همیشه می آید.

مدتی است پلکم می پرد؛ شاید خبر از میهمانی عزیز است.

مدتی است دلم برای آمدنش شور می زند.

می آید مثل هر سال؛ وقتی که خسته ایم، وقتی که داریم کهنه می شویم و سنگین و سخت و سربی.

می آید؛ به موقع می آید و هیچ وقت دیر نمی کند؛ با یک بغل گل محمدی راز و نیاز می آید؛ با گل دعای سحر و نسیم دم افطار؛ وقتی از گذر ایام به غفلت می رسیم، وقتی از عبور روزهای تکراری جاده دلمان برف گیر می شود و پاهای مسافر ایمانمان یخ می زند، می آید برای تازه شدن ما.

می گویم مثل بهار؛ چون بهار، بهانه ای برای تازه شدن است. می گویم بهار؛ چون بهار باده نوشان، مستی و فرزانگی است.

می گویم بهار؛ زیرا فصل شکفتن انسان است، چون گل هایی که در دامن کوه های سرسبز به بهانه عبور جویباری عاشق، می رویند.


نوشته شده در شنبه 91/4/31ساعت 1:28 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

در آستانه زمان، صدای مؤذن است که بار دیگر نوید سحر می‌دهد و جهانی را سِحر می‌کند.

بوی لحظه‌های قشنگ نیاز، تمام گلهای ناز را درمی نوردد.

صدای پرنجوای خاکیان، عشق به معبود را تا حضور افلاکیان پرواز می‌دهد.

و ما که منت‌دار پروردگاریم؛

باید به شکرانه حضور این فرصت ناب، دست به استغاثه بریم و سر بر سجده نهیم.

بار دیگر فرصتی دست می‌دهد تا از شمیم پاک وحی، بهره بریم.

و دعایمان همراه با دعاهای خالص و پاک، تا محضر رب، اوج گیرد.

هیچ اندیشیده ایم برای من یا تو شاید ماه رمضانی دیگر نباشد و این آخرین شام‌های افطار و سحرهای ضیافت باشد. و دیگر زمانی نباشد تا در آن شب قدری را قدر بنهیم و حضرت علی(ع) را در محراب خون یاد کنیم.

  ادامه مطلب...

نوشته شده در دوشنبه 91/4/26ساعت 11:18 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

سکوتم را در هزار فریاد شعله ور می‌پیچم و منتظر می‌مانم.

به روزی دلخوشم که می‌آیی و دیوار بلند انتظار، فرو می‌ریزد.

آدینه ای بزرگ که به اندازه تمام روزهای جهان، وسعت دارد؛ آن گونه باشکوه که تصورش تمام جانم را به غلیان می‌آورد.

  ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 91/4/21ساعت 4:8 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

 «آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش»

از اولین سطر این نوشته بوی گریه می‌پیچد در کلمات.

آقا! غریبم؛ غریب‌تر از آن که بدانم کُدام روز ناممکن در تقدیر سیاهم پیچیده.

چهارده قرن است به آستانه اجابت می‌آیم و با دست‌های خالی بر می‌گردم.

ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 91/4/14ساعت 4:49 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

یا موعود!

شمیم آمدنت چون بوی عود، مشام جهان را پر کرده است.

به راه آمدنت؛

کبریت روزهایم را یکی یکی روشن می‌کنم.

جمعه‌هایم یکی یکی چون شمع‌ها به راه تو قد می‌کشند،می‌سوزند، آب می‌شوند

تا کی باید در انتظار بمانم؟

  ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 91/4/14ساعت 4:42 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

 

درها همه به باغ تجلی باز است؛ به فرصتی بی‌مثال از خوش طبعی طبیعت. تا چشم کار می‌کند خجستگی است و سبز.

دشت‌های معرفت، لباسی از جوانه و باروری تن کرده‌اند و غنچه‌های الفاظ محبت، به فصاحتی گره‌گشا نمایان شده‌اند.

موسم مبارکباد چلچله‌هاست.

فصلی ‌از تقدس هلهله‌هاست.

شادی‌هایی که از شش جهت به «سامرا» رو آورده‌اند، هجاها و کلمات نورانی شاعران را نیز به گلخنده‌های فراگیر کشانده است.

هستی به سمت اعتلای خویش دگرگون شده.

جهان به بازدهی مفید خویش در کارنامه‌اش می‌بالد.

ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 91/4/14ساعت 9:44 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

 

ای سایه ات روشن‌تر از آفتاب!

ای پیشانی ات ماه!

ای لطف تو ابرهای سرمست!

ای سبز در سبز در سبز!

تو یک ضرورت محضی، یک نیازی، یک هدفی!

تو یک امیدی، یک امیر متعالی، خدا نکند که کسی ناامید باشد!

 

  ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 91/4/13ساعت 11:34 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

در حصار غریبی خویش خشکیده ام؛ چون کویری تفدیده و تنها، وجود منتظرم، تشنه بارانی است که با حضور تو، بهار شکفتن را به ارمغان خواهد آورد.

آقای من!

در این شب های تنهایی و بی کسی، در این لحظه های دلواپسی که شبنم «اَمَّنْ یُجیب» از گلبرگ لبم می تراود، کی طعم اجابت را خواهم چشید؟

همیشه گفته اند و گفته ایم که زمین، تشنه رویش سبز حضور تو است و قلب زمان برای طلوع دوباره ات می تپد.

ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 91/4/7ساعت 1:13 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

نبض فاجعه‌ای در بستر زمان می‌تپد  .

اینجا، قلب حزب عاشقانه حسین علیه السلام است و این لحن گیرا و گرم که در ذهن لحظه‌ها ته‌نشین می‌شود.

 از لبان آزادمردی می‌روید که بهشت را به بها می‌خواهد و نه بهانه  !

بزودی، خبر عروج هفتاد و دو شقایق از قبیله «السابقون» و از تبار عاشورا،  بر لب رسانه‌ها تکثیر خواهد شد.

وقتی باور کرده باشی که تمام روزها می‌توانند عاشورایی شوند و تمام زمین‌ها از جنس کربلا؛ آن گاه، در محفل این پروانگان دلداده که شمارشان به عدد شهیدان کربلاست، حبیب بن مظاهر را می‌بینی؛ با همان محاسن سپید و جوانانی به سن و سال علی اکبر و سید مظلومی از سلاله پاک رسول خدا که گام‌هایش در راه سرخ حسین علیه السلام می‌روند  !

  ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 91/4/6ساعت 4:30 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

   1   2      >

 Design By : Pichak