دلنوشته ها
الهی به حق آنکه تو را هیچ حاجت نیست
کرم نما بر آنکه او را هیچ حجت نیست
الهی ! ترسانم از بدی خود، پس بیامرز مرا به خوبی خود.
اگر حلم و بردباری تو مرا به دست آرزو و میل سرکش می سپارد پس چه کسی لغزش های مرا در زمین خوردن های ناشی از هوا و هوس نادیده گرفت ؟
الهی ! راز دل نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر ، خدایا! بنده ای در نهایت ذلت و غربت در قعر ظلمت تو را می جوید.
ای خدا ! بی نیاز بنده نواز چاره ساز ! بی پناهان را پناهی و بیچارگان را چاره؛ اینک درمانده ای وامانده و از همه جا رانده دست نیاز به سوی آن بی نیاز دراز کرده و سر بر آستانت ساییده و به تو التجا آورده است.
ای مهربان ! خوشا دمی که در تو گمم ، فاصله ها از میان رفته اند و گویی در آغوش توام ؛
وقتى آقا بیاید... !
همهى شعرهاى ناگفتهى شاعران در مقدمش مىشکفند
و پنجرههاى خاموش، در تجلى شال او ستاره باران خواهند شد....
به تمام جادهها حس رسیدن مىبخشد.
حسابدار : کسی است که قیمت هر چیز را میداند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند.
بانکدار : کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد.
مشاور : کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است.
عشق جاری است چو سرچشمهاش آن لب باشد سیل خواهد شد اگر خطبه زینب باشد
صبر شرمنده توست!
که چند منزل با سرهای بریده قرآن خواندى!
صبر شرمنده توست!
که در تالارهای رنگین شام نگاهت به سر بریده برادر بود که چوب خیزران بر لبانش میخورد و تو خطبه میخواندى، با صلابت تا دیوارهای کاخ بلرزد و ندایت در همه تاریخ بپیچد...
از این چادر بپرس،
تن هزار زخم خورده را چه باید کرد؟
دیگر گریه هم شفای بغض های به خون نشسته نیست!
قد خمیده را به رکوع پی در پی نافله شبانه، بهانه دهی؛
زخم پیشانی شکسته را
به نوازش کدام دست آشنا، آرام نمایی؟
شنیده ام که لب از آب فرو بسته ای!
حق داری، هنوز می توان تصویر لب های ترک خورده حسین علیه السلام که به خون گلویش تر شد، در دفتر چشمانت به تماشا نشست.
اما این کاسه آب که به نذر تو آورده اند، از آب فرات است و بوی کربلا را می دهد.