دلنوشته ها
آسمان، دامن دامن گل به زمین هدیه میکند. پرندهها، زیباترین نغمههای عاشقانه شان را در گوش درختها زمزمه میکنند.
زمین قد برافراشتهتا دوباره به آسمان فخر بفروشد.
فاطمه معصومه! نگاه معصومانهات، امید را در دل خسته زمین میرویاند و رایحه پاک بهشتی ات، نسیم را به وجد میآورد.
آمدی و بر شانههای خاک، گام نهادی تا لباس شفا را بر روح مجروح دردمندان بپوشانی.
نام روشن و شفاف تو ای فخر زنان عالم! شفیعه روز قیامت و انیس لحظههای عبادت است؛ آنجا که از صمیم قلب، به تو توسل میجوییم تا بر گردنههای سنگین گناه در میانه راه نمانیم.
شکفتن تو در باغ جهان، ادامه ملکوت بر زمین است و گشودن درهای رحمت.
کوچههای سامرا، چراغان میلاد کسی است که با آمدنش، حجت را بر زمینیان تمام میشود. میآید و فرشتگان مقرب، با کاسههایی از آب و شکوفه، به چشم روشنی نرگس میآیند.
جهان به پیشوازش میشتابد با سبدهایی از یاس سپید.
طوفانها فرو مینشینند و زمستان، خانه خراب نفسهای اردیبهشتیاش به دوردستترین کوهها میگریزد.
ای موعود دلهای خسته! میآیی و روزهای پیرمان، جوانی از سر میگیرند.
کجاوه بهار، فرود میآید در کوچههای پر درخت انتظار.
میآیی؛ پرچم عشق بر دوش، با نشانهای از آن سوی آسمان.
در وجودت تکهای از بهشت جا مانده ؛ آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب میتراود.
روشنای چهرهات با افقهای دور و درخشان نسبت دارد.
نخلها، پیش قامتت کوچک مینمایند، ای بزرگمرد دوست داشتنی!
نامت از دهان زمین نمیافتد.
آزادگی، دوست دیرینه تو و عشق، همسفره همیشگی توست.
قبایل عرب از گندمزار شجاعت تو نان میخورند.
پرندگان، چشم بر قانون رهاییات دوختهاند.
میآیی و از جای گامهای سپیدت، درختانی از آینه قد میکشند.
سروش آسمانی، بشارتی را به «شهربانو» میدهد؛ بانویی که آسمان، مقابل عظمت نامش تواضع میکند و خورشید، به جمال معنویاش رشک میبرد.
نوری طلوع می کند که از مشرق عرفانی ولایت، رنگین کمان هدایت خویش را ارزانی آسمان «ایران» میکند!
نوری که فصلی جدید از ایمان و اعتقاد در دل «پارسیان» پدید خواهد آورد تا شاهد ظهور عظمتی بینظیر در تاریخ باشند؛ ظهور مشرقیترین حکومت الهی.
مولای صحیفههای عاشقانه عبادت میآید تا آسمان به وجود فرزندان «نبوت» ببالد؛ به وجودی ببالد که عبادتش پیامبروار و حلمش علی وار است
هنگام تولد ماه است؛ ماه بنیهاشم.
گلخندههای آسمان و زمین و زمزمههای شورانگیز بلبلان در سال روز میلاد حضرت عباس علیهالسلام در گوش عالم میپیچد.
پنجرهای از شادی بر دلها گشوده میشود و رنگین کمان اشتیاق، فضای زندگی را میآراید.
ترنم شکفتن نوگلی معطر در باغستان توحید، دلها را مفتون و مجذوب خویش میسازد.
ماه بر خانه ولایت میتابد.
نوزادی در خانه علی(ع) متولد میشود که پدر نیکیهاست و او را ابوالفضل مینامند.
ابوالفضل میآید و صفا و زیبایی و پاکی را به ارمغان میآورد.
بهاری شگفت در راه است.
فردا گلی در خانه ولایت میشکفد .
درختها، مقدمش را سجده میکنند، کوهها سر بر آستان کرمش مینهند و دریاها، وامدار زلال چشمانش میگردند.
یا حسین(ع) ای دردانه قلب پیامبر(ص) تمام روزهای کبریایی، یادگار آزادمردی توست.
مثل رویایی شیرین، در خواب دلها میوزی، و عطر نامت، مشام گلپونهها را میآشوبد.
میلادت، عطر دلانگیز مهربانی را در خاک میپراکند.
ای ماناترین حادثه روزگار!
حاشا که خاطره بزرگیهایت از صفحه ذهن زمان پاک شود.
تو آمدهای تا عشق بماند و ایمان، و انسان به عظمت نامت پناه برد؛ آن گاه که پناهی نیست.
میلادش، شادترین حادثه رسالت بود.
پرآوازهترین مردهستی، او را ازمیان گلبرگهای بهشت، برای خدیجه ارمغان میآورد.
امشب، جهان ،در غوغایی عظیم موج می زند.
همه جای آسمان؛از نور ورودش، که نورانی است و منور به هر چه روشنایی، میدرخشد.
نوری که از نوزاد رسالت ساطع گشته، خانههای مکه را روشن میکند.
زمین، گهواره ای شد، پر از لالایی ستارههایی نورانیتر از خورشید.
بادهای آوازه خوان، برکت را نجوا میکردند بر سرتاسر خاک.
انسان به خود می بالید از این همه بزرگی.
بانو که زیبای نام تو زینت دستهای علوی است، چراغ همیشه روشن خانه عشق!
امشب، شانههای صبوری را به امتحان میگذارم و برای صبورترین دستهای دنیا، مینویسم .
کودک زیبای مدینه، زینت پدر! بوی تو میوزد، در تمام کوچه پس کوچههای آسمان.
صدایت میپیچد در کنگرههای عرش.
تو گریه میکنی و آهنگ گریستن تو، در گستره افلاک طنین میافکند.
فرشتگان، قنداقه نورانی ات را فوج فوج، به طواف میایستند.
تو کلمه به کلمه در گوش جهان هجی میشوی.
بانوی نور و نافله، شاخهای از شجره طیبه، فرزند طوبی، زینب! خجسته باد لحظه شکفتن بهشت وجودت.
قدم بر خاک میگذاری و ذرات کائنات، عطر خوش وجودت را عاشقانه نفس میکشند و شکوه آمدنت را به سجده میافتند.
چهرهات، حلاوت خندههای پیامبر عشق را دارد.
دستهایت هم قسم رنجها و دلخستگیهای مادرت زهراست و نگاهت، جذبه نگاه علوی را تجلی میدهد.
تو در بادها تکثیر شدهای تا امید میهمان سینههای سوخته شود.
سنگینی نگاهت، راز نامکشوف رنجهای بی قرار شبهای شام است.
بوی سیب و ستاره میدهی.
روزها میگذرد بیتو؛ نه کبوتری به آشیانه رسیده و نه پرستویی به سرزمین آفتاب.
بعد از تو، مسافران شیعه را حج غربتی است مدام و جادهها را بوی اشکی غریب. بعد از تو، شاید دانه اشکی در گونه برادری تا ابد بماند؛ برادری که در غربت توس، آرمیده است .
چه جانسوز است رحلت بانویی که سالهای کوتاه عمر خود را در غم فراق گذراند؛ سالهای کودکی را در فراق پدر و سالهای جوانی را در فراق برادر.
هنوز چند روزی از آمدنت نگذشته است.
امروز طلوع یازدهمین ماه آسمان امامت را به نظاره نشستهایم.
امام ثانیههای سلوک! کدام پرچین میتواند بوی گلهای یاس را آن چنان که از دامن ردای تو جاری است، بپراکند؟
ای یازدهمین حجت پروردگار! ای پناهگاه جانهای خسته و ای مأمن قلوب دردمند! امروز، مدینه بهشتی است در عطر نفسهای تو شناور و کوچههای شرقیاش، شاهراه اتصال زمین به آسمان و این همه از حضور فرزندی علوی در این خاک پرنده خیز حکایت دارد.
ماه، یازدهمین بیت قصیده هستی را میسراید.
سروها از پشت دیوارهای شب به تماشای اعجازی دیگر قد بر افراشتهاند.
امشب، الفبای امامت در مرز تکامل است.
Design By : Pichak |