سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

به روز فکر می‌کنی. جاده‌های تاریک را آن چنان قدم فرسوده‌ای که حادثه‌ها، چشم‌های جست وجوگرت را می‌سوزانند .

دست‌هایت ورق می‌خورند لابه لای روزها و اتفاقات.

دوربینت را برداشته‌ای و قدم بر کتف‌های کوفته شهر گذاشته‌ای تا اتفاقی دیگر، قدم به قدم تو را همراهی کند.

چشم‌هایت را باز کرده‌ای و می‌نگری. ذهنت طعم غلیظ سوال، را مزه مزه می‌کند.

خبر، همه فصل‌هایت را پر کرده است. بهار و خزان در تو، به نحوی دیگر می‌گذرند.

آنچه را می‌بینی، برای ندیده‌ها می‌نویسی.

ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 96/5/17ساعت 10:45 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

خراسان در شب میلاد تو، عزیزترین جای عالم است.

  امشب عطر بهشت از زمین به آسمان راه می­گشاید و تمام عرش نشینان، چراغانی شهری را به هم نشان می­دهند که خورشیدی شبانه روز در خاکش پرتوافشانی می کند.

امشب نگاه فرشتگان به مشرق ایران دوخته شده و تمام دل­ها به سوی طوس پر می­کشد. همه دل­ها امشب حسرت پرواز دارند، حسرت داشتن دو بال سبک بار که بی­وقفه به سوی تو پر بگشایند و شادباش میلادت را بر ضریح تقرب بوسه زنند.

 چه مبارک سحری و چه فرخنده شبی است!

کبوتران در آسمان حرم می­رقصند و میان زمین و آسمان مرددند، مانده­اند در زمین بمانند و شوق و شادی زائران تو را ببینند یا آنکه به آسمان پر بگشایند و با دست افشانی فرشتگان همراه شوند.

 کبوتران، همه سپیدپوشند امشب و همه پیام سرور بر لب دارند. کبوتران امشب در حریم تو چه عزیزند، چه گرانقدرند!

امشب عاشقان تو به یمن شادی میلادت، دست نوازش و ارادت خویش را بر سر کبوتران تو می­کشند و به سرسلامتی­ات، بر سنگ فرش های حرم بذر عشق می پاشند، کبوتران را بوسه می­زنند و دوستشان دارند؛ چرا که کبوتر، نشانی از مهر و بی همتایی تو دارد.

ادامه مطلب...

نوشته شده در پنج شنبه 96/5/12ساعت 11:31 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

خونی که در رگ‌هایم جاری است، همان عشق است.

عشق سرخ و خروشانی که خالق مهربانم در وجود من سرازیر کرده.

 عشقی که چون معجزه، معجزه‌ای مستدام در سراسر هستی ام روانه است و حیات می‌بخشد.

اگر جایی از این دنیا، کسی عشق را برای زندگیش کم بیاورد، من به یاریش می‌شتابم. با رگ رگ وجودم، با قطره قطره  خونم، عشق را برایش به ارمغان می‌برم.

باید همه با هم زندگی را تجربه کنیم.

ادامه مطلب...

نوشته شده در دوشنبه 96/5/9ساعت 9:29 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

با آمدنت، بال فرشتگان الهی فرش زمین شد تا معصومیت، مطهره‌ای دیگر از فرزندان پیامبر(ص) را در برگیرد.

 بر شانه‌های خاک، گام نهادی تا لباس شفا را بر روح مجروح دردمندان بپوشانی .

نام روشنت ای فخر بانوان! شفیعه روز قیامت و انیس لحظه‌های عبادت است؛ آنجا که از صمیم قلب، به تو توسل می‌جوییم تا بر گردنه‌های سنگین گناه در میانه راه نمانیم.

شکفتن تو در باغ جهان، ادامه ملکوت بر زمین است و گشودن درهای رحمت.

چه زیباست ساحل جمکران در کنار دریای تو، وقتی دل‌های غرقه در عشق، چشم انتظار رسیدن کشتی نجات مولای خویشند.

به تو تمسک می‌جوییم، ای بانوی معصوم.

ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 96/5/3ساعت 10:23 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

بغض‌های ریشه‌دار در بقیع روح انسان خیمه زده است .

دقایق غم را اشک‌های ما قطره قطره دنبال می‌کند.

 کتاب دانش، مرثیه‌هایی در دل دارد که هر کدام جگرسوز است.

خاک بقیع، بوی آسمانی دانش را می‌پراکند.

نام بقیع که می‌آید، یادی کبود در آغوش غزل‌های ما می‌ماند.

نام بقیع که می‌آید، چشمه‌های بی‌اختیار اشک، از صفحات تاریخ جاری می‌شود.

یا صادق آل محمد علیه السلام! دردا که ظالمان، تو را نفهمیدند و حکمت زهدت را درک نکردند؛ آنجا که علوم پنهان شده سینه‌ات را به تشنگان خویش هدیه می‌کردی، تا کاروان‌ها چون کالایی گرانبها، کلامت را از این سوی به آن سو تحفه برند.

ای مهر ازلی و نور لم یزلی، آفتاب تابان مشرق اندیشه؛ مرد تمام فصل‌های انسانیت، امام صدق و صداقت؛ جاری‌ترین تفکر ماندگار شیعه! نور وجودت، به گردباد حوادث، خاموشی گرفت؛ اما فروغ اندیشه‌ات در جان جهان ماناست.

در سوگ تو چه سخت می‌گذرد بر دل ای امام صداقت و راستی!

غروب سرخ تو، یادآور غروب خورشید در دریایی است که آمیخته علم و زهدی پیامبر گونه بود و در افق‌های دوردست تو شاگردان موج، هنوز به سر و سینه می‌زنند؛ دریای بی‌ادعایی که سیاست و ملک را به اهل آن واگذاشت.

ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 96/4/28ساعت 10:50 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

ذره ذره‌های خاک، به نماز شکر ایستاده‌اند. سیل ملائکه روانند و هدیه در دست، فرود می‌آیند از آسمان.

خورشید، شاباش می‌ریزد.

لبخند رنگین کمان بر کناره فواره‌ها دیدنی است .

میهمانان خدا را گرامی می‌دارند در زمین و کرسی‌های پاداش را آذین بسته‌اند در بهشت.

خوشا به آنان که روزه لب‌هاشان ذکر بوده است، روزه دست‌هاشان خدمت، روزه چشم‌هاشان اشک، روزه پاهاشان توبه و روزه قلب‌هاشان ایمان!

آسمان و زمین، دست به دست هم داده‌اند امروز.

 صورت ماه خیس شده است.

ادامه مطلب...

نوشته شده در یکشنبه 96/4/4ساعت 11:8 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

قدس! ای خواب آشفته خاک! ای دیرپای رنج زاد، ای گیسو سپید دردهای ناگفته! ای دست‌هایت لبریز از ریگستان‌های داغ، ای چشم‌های منتظرت، خشم کهن سال اجداد فراموش ناشدنی‌ات! ای خاکت سرچشمه زایش، درختانت ریشه درنور دوانده،

آه‌ ای قدس! ای قبله رو به سجود به سمت خورشید، ای در حصار دست‌های شیاطین، ای که رقص ابلیسان را در چشم‌های تنفرت اشک می‌ریزی !

صدایت را می‌شنوم. تازیانه‌هایی را که خاکت را شکافته، قلبم را می‌شکافد.

درختان حماسی‌ات سایبان سال‌های زجر تواند و چفیه‌های خون آلود مردانت، مرهمی برای زخم‌های ناسور سال‌های تنهایی‌ات. فریاد می‌زنیم؛ هم صدا با تو، اعتراض می‌کنیم؛ هم نوا با تو.

قدس! روزهایت را به یغما می‌برند، خاکت را تقسیم می‌کنند و علف‌های هرز، بر پیکرت می‌پیچند و قصد خشکاندنت را دارند.

زیتون‌هایت بوی خون می‌دهند

درختان بالغ شهرت، گیسو در خون گسترده‌‌اند. بوی مرگ، از تمام خاکت به مشام می‌رسد

مردانت، با خون وضو می‌گیرند و در خون، رو به قبله‌ای در اشغال، نمازهای تاریخی می‌خوانند.

تمام چفیه‌ها در باد، بوی خون می‌آورند.

ادامه مطلب...

نوشته شده در پنج شنبه 96/4/1ساعت 9:43 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

دلشوره‌های گیج، مسجد کوفه را رها نمی‌کند.

 قلب محراب، برای حادثه‌ای بزرگ می‌تپد.

زمان، آبستن اتفاقی سرخ است .

ماه، از پشت ابرها سرک می‌کشد.

دل ستون‌های مسجد می‌لرزد و ساعتی بعد، مردی بزرگ، صفحه‌های تاریخ را با خون خودش رنگ می‌کند.

صدای ضجه جبرئیل بلند می‌شود

نماز سرخش را به آستان الهی تقدیم می‌کند و جانش را به پیشگاه دوست هدیه می‌دهد.

محراب مسجد کوفه، دست‌هایش را روی سر می‌گذارد و از هوش می‌رود.

ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 96/3/24ساعت 1:22 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

بوی اجابت؛ بوی گریه‌های درنگ؛ بوی خدا، بوی خلوت و خورشید در ذهن زمان پیچیده است .

فرشتگان، پیاله شفاعت در دست، در آستانه زمین و آسمان، صف به صف ایستاده اند تا شراب طهور در جان تشنه شیدایمان بریزند و مستی را به ارمغان بیاورند.

زمینیان از شانه خمیده خویش در زیر کوله بار عصیان و در نخوت خزانی ماه‌ها و سال‌های بی چراغ، گریه و فریاد می‌کنند.

دروازه اجابت خدا گشوده است و دامنه سبز ملکوت، چشم به راه قدرنشینان خلوت یار است.

شبنمی از عطر شکوفه نارنج می‌بارد و مشام خلوتیان را آکنده می‌کند و آنان در آرامشی از جنس رؤیای حضور، همراه با فرشتگان، پرسه زن فضای لاهوتی‌اند.

دفتر تقدیر ورق می‌خورد؛ فردای نیامده در صحیفه محفوظ نگاشته می‌شود و انسان در میان ماندن و رفتن درنگ می‌کند.

ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 96/3/23ساعت 9:27 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

رمضان، دست‌های رحمت خود را سایه سار آسمان مدینه کرده است  .

پانزدهمین خورشید «رمضان»، زلف‌های طلایی خود را روی پنجره‌های گشوده شهر پاشیده است. نسیم ملایمی، بال‌های لطیف قاصدک‌ها را به سماع وا داشته است.

باران، روی شانه‌های خاک گرفته خیابان‌ها می‌زند و «مدینه» از بوی خاک باران خورده، لبریز شده است.

آن طرف تر، فوج فوج ملائکه سبزپوش اند که با سبد سبد ریحانه‌های بهشتی، به خانه «علی علیه السلام» نازل می‌شوند.

کوچه «بنی‌هاشم» است که در‌هاله ای از نور و خنده گم شده است.

و نجوای ملکوتی پدر، که عرشیان و فرشیان را به سکوت وا داشته است.

ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 96/3/20ساعت 3:29 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

 Design By : Pichak