سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

به مناسبت میلاد حسن بی نهایت حضرت امام حسن(ع)

طنین مهربانی و کرامت

ستاره‌های سو سو زن، در آسمان رمضان، نشسته بودند و ماه کامل درخشنده را تحسین می‌کردند. ناگاه، بارقه‌ای از زمین به پشت آسمان درخشیدن گرفت .

از آن بالادست دور، از آن ملکوت اوج گرفته، ستاره‌ها دیدند که در زمین، ماه نورسیده‌ای در قنداقه متبرکش؛ به سمت آسمانیان لبخند می‌زند. دیدند که آغوش فاطمه(س)، شکلی مادرانه به خویش گرفت و آن ماه منیر را به سینه فشرد و دیدند که مهتاب، از شرم آن رخساره روشن، سر در ابرها فرو کرد.

حسن علیه السلام با چشمانی علوی می‌آید و افق، رسیدن ارجمندش را گلباران نموده است. صدای آمدنش، طنین مهربانی و کرامت است. شانه‌های صبورش را زمین به تجربه می‌نشیند.

ای فرزند حماسه و رافت! تو آن بهاری که دستان خونریز خزان را یارای به خاک ریختنت نیست.

جاودانه‌ای؛ آن گونه که عشق خواهی تنید؛ آن چنان که باران، رگ‌های خاک را.

ایمان داریم که طلوع مبارکت را هرگز غروبی نیست.

ای حسن بی نهایت!

ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 95/4/1ساعت 8:20 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

همیشه پاره‌ای از حرف‌های من با توست

همیشه دست نیازم، خدای من، با توست

من از دریچه شب‌های قدر لبریزم

ولی گشودن زنجیرپای من با توست

با طوماری از توبه و انابه در دل، با زنجیری از تعلقات در پا، ولی با اشتیاقی وافر از حضور و پیوستن به دریاها در سر .

با دست‌های سراسر مملو از عطر «رمضان»، با چشم‌هایی پر از بال‌های اشتیاق پرواز در آسمان این ماه رحمت و برکت و با هزاران امید و دلواپسی، آمده‌ام تا گشایش دوباره دروازه‌های رمضان را وضو بگیرم و دست‌های آلوده‌ام را بیشتر بالا ببرم که عطر توبه از تمام ماه‌های دیگر، بیشتر به مشام می‌رسد.

دوباره رمضان آمد؛

ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 95/3/18ساعت 9:0 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

 می‌آیی و کائنات به تو سلام می‌کند .

عطر آرام تو که از افق لبریز می‌شود، جهان در دامنه زلال روح تو به نماز می‌ایستد.

آفتاب در پیشانی تو شدت می‌گیرد.

تمام میوه‌های درختان شاداب می‌شوند و برگ‌های سبز برای تو شعر می‌خوانند.

گل‌های سرخ از لبخندهای بی‌مضایقه تو جان می‌گیرند و همه رودها، به شوق عطر تو به دریا می‌ریزند.

همه موج‌ها از تو یاد گرفته‌اند که هیچ‌گاه از رفتن باز نمانند. پیش از آنکه بیایی، ابرها نام زلالت را بر همه باریده بودند.

همه نام تو را می‌دانند.

همه تو را می‌شناسند.

ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 95/2/29ساعت 9:54 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

امروز، مردی به جهان پلک می‌گشاید که از گلویش، باغ ابدی نیایش، شاخه به شاخه خواهند رویید .

مردی که شبان سجده‌اش را به سپیده «تسبیح» گره می‌زند.

او می‌آید تا عرش را در کلمات ملکوتی اش به تصویر بکشد.

کسی که به راز باران آشناست و فرشتگانی را می‌بیند که قطره قطره باران رحمت را پیمانه می‌کنند.

مردی که هوای کلامش، در عطش دل‌های مشتاقان، به نرمی برفی است که در بهار می‌بارد.

و در چشم‌هایش «لیله القدر» اشک و شهود خفته است.

مردی که در سیمایش «اثر سجود» است و قامتش، ارتفاع «عبودیت»

ادامه مطلب...

نوشته شده در پنج شنبه 95/2/23ساعت 11:19 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

سپیده دم ملکوتی چهارم شعبان از آن سو، فراتر از دیوار سپید عاطفه، پشت نخل‌های قد قامت بسته، از خانه علی علیه السلام که غایت نور بود، صدایی از هستی به گوش زمان می‌رسید.

نوزاد آفتاب، قدم بر چشمان سیاه آن شب فراگیر ظلمانی گذاشته بود و قداست سپیده را نوید می‌داد .

فرش فرش آن خانه بال و پر حضور فرشتگانی بود که ظهورش را مبارک باد می‌گفتند.

گوشه گوشه اش «صفا» به اعتکاف نشسته بود و از خشت خشتش رایحه «فردوس» به مشام آسمان می‌رسید.

ستارگان آسمان به انتظارت سوسو می‌زدند! بوی بهشتی تو در افلاک پیچیده بود!

تا اینکه در التهاب روحانی این لحظات نورانی شهاب وجودت به زمین هدیه شد!

و پسران سیاه چشم بهشتی تو را، از آسمان، بدرقه نمودند و قرص زرین ماهتاب، پیش جمالت سر به محاق ابر فرو رفت.

ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 95/2/22ساعت 9:21 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

کوچه پس کوچه‌های مدینه امروز دوباره عطرآگین شده است .

بوی بهشت می‌وزد از خانه علی علیه السلام .بوی بهار می‌آید از دامان فاطمه علیهاالسلام . بوی ریحانه هستی و گل سرسبد جوانان بهشت می‌آید از آغوش گرم پیامبر صلی ا... علیه و آله !

حوریان، تمام شهر را آذین بسته‌اند با گل مریم. عرش‌نشینان همه به یمن آمدنش، میهمان علی و فاطمه‌اند.

آسمان، سرشار از کرامت دستانش دامن دامن باران می‌تکاند بر سر شهر و با شنیدن صدای خنده‌هایش، برای همیشه کوچ می‌کند از قلب پیامبر صلی ا... علیه و آله !

آری! این حسین است.

سبب اتصال زمین و آسمان، کشتی نجات، سلطان عشق و سید جوانان اهل بهشت.

تمام ذرات هستی در هر گوشه از کائنات به وجد آمده‌اند.

ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 95/2/21ساعت 9:32 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

خواندی نه آن گونه که کائنات می‌خوانند.

او را خواندی با صدایی که طنین هر آوایش تن زمان را می‌لرزاند.

او را خواندی جبرئیل‌وار و حرا را به سجده درآوردی و پیشانی بلندت را به سطرهای عشق ساییدی.

او را خواندی نه آن گونه که ملائک او را می‌خوانند .

ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 95/2/15ساعت 4:22 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

تلخی غربت زندان و کام شیرین آفتاب؟!

 دریا و دیوارهای تنگ؟!

کوه و غل و زنجیر؟!

ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 95/2/14ساعت 1:25 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

وقتی به کلاس قدم می‌گذارد، بهار با نسیم نفس‌هایش می‌شکفد و گل و لبخند و زمزمه، فضا را پر می‌کند.

 با او آسمان می‌بارد، چشمه می‌جوشد، نسیم می‌وزد و آفتاب سفره مهربان خویش را می‌گشاید.

از خانه تا مدرسه، با هر گام، بهشت نزدیک‌تر می‌شود.

نگاهش خانه مهربانی است و قلبش مهربان‌تر از آب.

 دل‌ها را به طراوت و پاکی و پاکیزگی می‌خواند.

ادامه مطلب...

نوشته شده در یکشنبه 95/2/12ساعت 9:25 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

واژه ها، سیاهپوش قامت شکیبای پیام آور نهضت عاشورایند.

وداع فریادگری از نسل خورشید، کوچه های دمشق را عزادار کرده.

ای گل بوستان ولایت! کاش می‌شد بار دیگر علی‌وار علیه السلام بر زلف اندیشه و سخن شانه زنی و آتش خطبه‌هایت بر خرمن یزیدیان گیرد.

ای مادر صبر و ای اساس عفاف! برخیز و به جان بی‌رمق مسلمانان، با گوارای کلام و عصاره پیامت، روحی تازه ببخش.

ای بانوی شکیب که یادت، آتشفشان زخم های مکرر را همنشین دشت جانم می کند!

با من از روز واقعه بگو!

ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 95/2/4ساعت 9:38 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

 Design By : Pichak