سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

بوی اجابت؛ بوی گریه‌های درنگ؛ بوی خدا، بوی خلوت و خورشید در ذهن زمان پیچیده است .

فرشتگان، پیاله شفاعت در دست، در آستانه زمین و آسمان، صف به صف ایستاده اند تا شراب طهور در جان تشنه شیدایمان بریزند و مستی را به ارمغان بیاورند.

زمینیان از شانه خمیده خویش در زیر کوله بار عصیان و در نخوت خزانی ماه‌ها و سال‌های بی چراغ، گریه و فریاد می‌کنند.

دروازه اجابت خدا گشوده است و دامنه سبز ملکوت، چشم به راه قدرنشینان خلوت یار است.

شبنمی از عطر شکوفه نارنج می‌بارد و مشام خلوتیان را آکنده می‌کند و آنان در آرامشی از جنس رؤیای حضور، همراه با فرشتگان، پرسه زن فضای لاهوتی‌اند.

دفتر تقدیر ورق می‌خورد؛ فردای نیامده در صحیفه محفوظ نگاشته می‌شود و انسان در میان ماندن و رفتن درنگ می‌کند.


قدر، ستاره باران اجابت است و چه مبارک شبی است این شب، که همه میهمان بستر گسترده تبسم خدایند و شانه به شانه همسایگان آسمان هفتم در پرسه آوازهای رمضانی بال می‌گشایند.

ای که در آمدنت آرامشی همیشگی نهفته است و در آیه آیه قیام تو، قیامتی برپاست. نامت، آستانه اشراق است و بیکرانگی انتظار.

ای شب باران‌های یکپارچه رحمت!

تو را زمزمه می‌کنیم در روشنی کلام وحی،

تو را زمزمه می‌کنیم در طلوع سوره قدر، با شعله شعله دامان سوز چشمان شب زندارمان.

تو را فریاد می‌زنیم در آن دقایق شورانگیزی که فریادهامان را با اشک گره می‌زند و اشک‌هامان را جاری می‌سازد.

به فریادمان برس در این گرفتگی و دلتنگی و در این سرشاری اندوه!

به فریادمان برس به حرمت لحظه‌های روشنی که رو به چشم انداز رحمت و بخشایش گشوده اند.

به فریادمان برس به حرمت نام‌های اعظم، به شکوه بهارآور مناجات‌های دلنشین، به کرامت اشک و صداقت وحی، به تلاوت آیه‌های ملکوتی سحرگاه مبارک رستگاری در محراب سپیده دم کوفه!

به فریادمان برس و به تبسمی از جنس آمرزش، چشم ما را منور ساز؛ ای ترانه وحی، ای حقیقت آیات معطر قدر!

ای قدر! ای دسترس‌ترین شب به اجابت! ای بی‌پایان ترین شب جهان!

ای شب شهودی! ای شب «تطمئن القلوب» و ای شب «خیر من الف شهر»! بر آستانه تو آمده‌ایم تا بوی پرواز بشنویم و در بیکرانه بندگی تو بال بساییم.

ای شب دامنه دار تا خدا و اجابت!

ای شب گسترده تا مهرخانه دوست!

پلکی بزن و فانوس فردای ما را روشن کن و افزون تر و افزون تر با جرعه‌ای از شربت شیرین شهود مستمان کن!

ای شورانگیز! دعای جوشن که جشنواره نام توست، تن‌پوشی است که از هر چه جز تو بازمان می‌دارد و گشایش و آرامش را نوید می‌دهد.

یا من بابُه مفتوح للطالبین! ما به آستانه نشستگانت را در این شب شگفت، سوز و سازی ببخش!

یا غیاث المستغیثین! تار و پودمان را به هم بریز و دیگرمان کن، آنچنان که بندگی تو را زیبنده است.

ای شب خدا! در پس دعا و قرآن به سرگیری مان، نوری بیاموز تا فرا راهمان باشد و چاره رفتن و دست مایه سفر.

یک سال را به امید زیارت تو ای شب گشایش و تقدیر، پلک زدیم تا بر ستیغ تو از طوفان در امان باشیم.

و اینک... این ما و سوز و اشک،

و این تو و گشودگی؛

 

باغی از روشنا به رویمان بگشا! بک یا ا....


نوشته شده در سه شنبه 96/3/23ساعت 9:27 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak