دلنوشته ها
به دنبال چراغی میگردی تا تاریکی روزهایت را فراموش کنی.
تکیه داده ای به سرنوشت فرو ریخته روزهایت.
ایستاده ای و خاطراتت را خیره ماندهای.
دردی عمیق بر چهرهات چنگ انداخته است.
از درون ویرانی، اما مردانه ایستادهای .
دست هایت را به یاری دراز کن، دستی را که به سویت آمده، در دست بگیر .
بگذار گرمای دستت، خون را در رگانش به جوش آورد.
دستت را سایبان خستگی هایش کن؛ تکیه گاه تنهایی هایش. دستت را بر سرش بکش؛ آن چنان که امید نوازش داشت؛ آن چنان محبّت آمیز که لبریز از حسّ غرورش کند؛ آن چنان که محکم بایستد، سرش را بالا بگیرد، دردهایش را فراموش کند؛ آن چنان که بودنش را باور کند.
دستت را بر گونه هایش بکش.
امشب شب قدر است و چه زیباست در شب قدر، بال گشودن فرشتگان و عرشیان، روی زمین!.
ستارگان با نورافشانی زیبای خود اشک های سوز و توبه بندگان گنهکار را در اوج نگاه هایشان و در آسمان عشق منعکس می کنند.
آری، دست های نیاز سوی خداوند بی نیاز بلند شده است تا از عطر رحمت او سرشار شوند .
اطرافم را می نگرم. همه جا مملو از بوی رحمت و مهربانی و عشق خداوندیست. همه جا لبریز ناله سوزناک عاشقان الهی است. نواهای عاشقانه با آوایی عطشناک، تشنگی روح های سرگردان در کویر دنیا را سر می دهند و با ناله های بک یا ا...»، عاشقی و نیاز را به اوج می رسانند.
امشب، مهتاب مثل همیشه نیست، او نیز نورانی تر شده تا با تابش رحمت الهی بر دل های تاریک و سیاه چندین ساله، آن ها را روشن و الهی کند.
پروردگارا! در این شب، چشم به آسمان دوخته ام و سر بر آستان کبریایی تو.
کدامین سکوت را بشکنم؟
کدامین توبه را فریاد زنم؟
به کدامین قبله نگاه کنم؟
وقتی زبانم آن قدر بی تو حرف زده که دیگر نمی تواند زمان از تو سرودن، واژه ها را جاری کند و بی اختیار، درمانده دست به دامان سکوت می شود .
به کدامین توبه تو را فریاد زنم که شرمنده از تمام توبه های شکسته ام!
بوی رمضان می آید، بوی خوب ماه میهمانی و تو میهمان عرش الهی می شوی و چه میهمانی با عظمت تر از این؟ !
سی روز میهمان ربی می شوی که تو را از وجود خود آفرید (... وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی...) و خود، تو را پرورش داد که او رب العالمین است.
سی روز میهمان نور می شوی و رحمت و مغفرت!
سی روز میهمان خلوت کده های آبی شب می شوی تا دریاترین غزل ها را بسرایی در زلال ترین روزهای زندگی.
ای روزهای تکرار نشدنی!
به پیشوازت آمده ایم ای ماه مقدّس! ماه قدر! ماه تقدیر! ماه علی(ع)
به پیشوازت آمده ایم در شکوه روزهایی از خدا و شب هایی از ملکوت؛با دلی سرشار از عشق و شور و با چشمی امیدوار به رحمت .
عطری از خدا وجودمان را گرفته و رنگی از وصال، بر حجم باورمان نشسته است.
آسمان در فرود موجی از فرشتگان، در فرارس سپیده دمان، بارانی از رحمت و نعمت است.
ای خدای مهربان من، بر محمّد صلی ا... علیه و آله وسلم و خاندان او درود فرست و آن دم که تو را بخوانم، دعای مرا اجابت فرما و چون تورا ندا کنم، ندایم را بشنو و آنگاه که با تو راز گویم،به من رو کن؛ که من به سوی تو پناه آورده ام و پریشان و نالان، به درگاه تو آمده ام و چشم امید به سوی تو دوخته ام .
خداوندا، تو بر آنچه در دلم می گذرد، آگاهی. خواهش مرا می دانی. با درونم آشنایی و از دنیا و آخرتم، چیزی بر تو پوشیده نیست. از حرف های درونم، از حاجاتم و از امیدم، از همه باخبری. حکم تقدیر تو ای مولای من، در پنهان و آشکار، تا ابد بر من روان است و آنچه به من رسد، از سود و زیان، کاستی و فزونی تنها به دست توست.
الهی! به درگاهت آمدهام، اما نه مثل همیشه! این بار از زبان امیر مؤمنین (ع) با تو سخن میگویم و الفاظ و کلمات عاشقانه آن بزرگوار را پیشکشت خواهم کرد؛ هر چند که زبان قاصر است از بیان چنین کلماتی و عقل ناتوان از درک چنین مضامینی !
الهی! در این ماه تو را به محمد (ص) و فرزندان پاکش قسم میدهم که صدایم را بشنوی و فریادم را بیپاسخ نگذاری که میدانم استجابت هر دعایی نزد تو در گرو توسل به محمد (ص) و خاندان مطهرش است.
الهی! اگر تو مرا محروم نمایی چه کسی میتواند روزیام دهد؟
در کوچه باد می آید، این ابتدای ویرانی است...
خبری در راه است؛خبری عظیم و واقعه ای هولناک.
بادی که می وزد، آبستن عزایی بزرگ است که خواهد رسید.
بادی که در کوچه سرگردان است،بزودی به توفان بدل خواهد شد؛ توفانی که تنها خانه تو را بهلرزه درمی آورد، توفانی که تنها قصد ویرانی کلبه عشق را دارد .کلبه حقیقت ، کلبه وحی و توحید.
کاش پنجره ها از این توفان نلرزند.
کاش در خانه را به روی این فتنه جهانسوز نگشایی .
کاش پشت در نایستی.
کاش آشیانه ات را شعله های کینه در کام نگیرند.
نرو بانو آن که بر در می کوبددر پی نور نیست بلکه به کشتن چراغ آمده است.
بنشین بانو، برنخیز برای گشودن در؛ پشت در حادثه ای جانسوز در انتظار است، نرو!
آن که مشت بر در خانه ات می کوبد، شیطان است که به ستیز آل ا... آمده است.
شیطان با مشعلی در دست آمده تا تمام خشم خویش را بر سر یادگار رسول خدا (ص) فرو ریزد.
آن که ناسزا می گوید و قصد آشیان تو را دارد، کینهکهنه ای دارد که امروز سر برآورده و کمر به نابود کردن حقیقت
بسته، غافل از آنکه خداوند هرگز نخواهد گذاشت؛ مگر نه اینکهخداوند نور خود را در همه جا به ظهور می رساند؛
هرچند کافران را خوش نیاید .
انگار فاطمیه هم محرمی دیگر است.
کاش برنمی خاستی...
کاش برنمی خاستی... تو ادامه رسول خدایی...
تو آمده ای تا اسلام زنده بماند و حق ، سلامت باشد.
تو زنده ای تاپیش روی آفتاب، سپر شوی و شمشیرهای برهنه ای را که به سویامام نشانه رفته اند، حواله جان خویش کنی.
تو باید قیام کنی تا قامت یگانه امامت استوار بماند.
تو انقلاب می کنیتا مردمان غفلت زده روزگار به خود بیایند و ولایت را تنها نگذارند.
تو پشت در ایستادی و انگار قلب تمام هستی، آنجا پشت در ایستادهبود و می تپید...
در باز شد به روی فتنه ای ناگهان...
در باز شد به سوی توفان نخستین ظلم...؛
دری که چون خنجر بر جان تو فرود آمد... ، دری که راه را برای آغاز همه ستم های تاریخ باز کرد، دری که به روی دشمن حق آغوش گشود و چشم مردمان خواب زده را به روی حقیقت بست...
خون و آتش فاجعه ای را رقم زد و ننگ این بی حرمتی به دردانه رسول تا ابدیت بر پیشانی تاریخ ماندگارشد.
میوه دل پیامبر به خون نشست و نوزاد ناکامش چون غنچه در میان آتش نشکفته پرپر شد.
بوی یاس کبود برای آخرین بار در فضا پیچید.
یاس پهلو شکسته شهید دفاع از ولایت شد.
Design By : Pichak |