دلنوشته ها
نام تو را که نوشتم، لبریز خاطرات غریبی شدم که جان قلم را به آتش کشیده است . ادامه مطلب...
طلوع خورشید عدالت
آسمان جلال و شکوه خاصی داشت. در پهن دشت وسیعش افق و کرانه ای به چشم نمی خورد و سکوت اسرارآمیزی بر همه جا دامن گسترده بود.نسیم ملایمی گونه های آفتاب زده «کعبه» را نوازش می داد.خانه خدا با جبروت و عظمت خود، درخشش وصف ناپذیری به این سرزمین خشک و سوزان بخشیده بود و همگان در برابر شکوه و عظمت بی نظیر مولود کعبه سر تعظیم و تکریم فرود آورده بودند.
کعبه، در هلهله فرشتگان، برای میلاد عشق؛ میلاد علی(ع) مظهر تمام عشق و صفا و تفسیر بلند عدالت و شجاعت لحظه شماری می کرد. کعبه مباهات رویش تو را بر جهان فریاد می زد.
این کعبه نبود که شکافته می شد تا شکفتن تو را لمس کرده باشد؛ این آغوش خداست که برای تحویل دادن تو به آفرینش خویش، گشوده شده است و خورشید عدالت از درون کعبه طلوع می کند.
در شریان رجب، هیجان میدود و شور غوغا میکند .
صدای هلهله آسمانیان، یک لحظه بند نمیآید.
هلالهالههای نورانی، طلوع طلعت دلدار را مژده میآورند!
موجی از فرشتگان از عرش تا فرش پرواز میکنند، غنچهها میشکفند، ابرها هلهله میکنند و نور از هر سو میتراود، بوی میلاد دریایی از سپیده میآید!
صدای گامهای میهمانی گرامی در رواق دل عاشقان میپیچد.
آری! مردی میآید از نورستان!
Design By : Pichak |