سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

طلوع خورشید عدالت

آسمان جلال و شکوه خاصی داشت. در پهن دشت وسیعش افق و کرانه ای به چشم نمی خورد و سکوت اسرارآمیزی بر همه جا دامن گسترده بود.نسیم ملایمی گونه های آفتاب زده «کعبه» را نوازش می داد.خانه خدا با جبروت و عظمت خود، درخشش وصف ناپذیری به این سرزمین خشک و سوزان بخشیده بود و همگان در برابر شکوه و عظمت بی نظیر مولود کعبه سر تعظیم و تکریم فرود آورده بودند.

کعبه، در هلهله فرشتگان، برای میلاد عشق؛ میلاد علی(ع) مظهر تمام عشق و صفا و تفسیر بلند عدالت و شجاعت لحظه شماری می کرد. کعبه مباهات رویش تو را بر جهان فریاد می زد.

این کعبه نبود که شکافته می شد تا شکفتن تو را لمس کرده باشد؛ این آغوش خداست که برای تحویل دادن تو به آفرینش خویش، گشوده شده است و خورشید عدالت از درون کعبه طلوع می کند. 

  

مولا! ولادت تو، آفتابی ترین روز تاریخ بود که روشنایی روز را خجل کرد. حجرالاسود، بر دست های تو بوسه زد و مسجدالحرام، تو را در آغوش گرفت. همانند آفتاب، از درون کعبه سرزدی و آن گاه، لبخند بر  لبان عدالت نقش بست.

ای آشنای نخلستان ها و ای همدم چاه! ای درد و آشنای کوچه پس کوچه های کوفه! سکوت تو، بلندترین فریاد در تاریخ بود که در پژواک خویش، طنین مردی را داشت که ردپای مظلومیتش هنوز در بستر تاریخ جاری است.

ای کامل کننده دین احمد(ص) و ای سنگ صبور محمد صلی ا...  علیه و آله وسلم ! تکرار نام تو، بیابان های خشک ظلم و تبعیض را به سبزترین باغ های عدالت، پیوند می زند. کائنات، با تکرار نام تو به تکاپو می افتند و قیام می کنند.

ای فراتر از عشق زمین! همه شاعران، دیوان خود را با نام تو آغاز می کند.

می آیی و کائنات به تو سلام می کند. عطر آرام تو که از افق لبریز می شود ، جهان در دامنه زلال روح تو به نماز می ایستد.آفتاب در پیشانی تو شدت می گیرد. گل های سرخ از لبخندهای بی  مضایقه تو جان می گیرند و  همه رودها، به شوق عطر تو به دریا می ریزند. همه موج ها از تو یاد گرفته اند که هیچ گاه از رفتن باز نمانند.

پیش از آنکه بیایی، ابرها نام زلالت را بر همه باریده بودند.

همه نام تو را می دانند.  همه تو را می شناسند. همه عطر تو را می شناسند ؛ نارنج ها ، ابرها ، بادها و گنجشک ها.

نام تو در خون همه گلبرگ های زیبا جریان دارد.  همه عطرها از مهربانی تو سرچشمه می گیرند.

بهشت ، بهانه ای ست برای دیدن تو.

با تو می توان خورشید را به کوچک ترین ایوان ها دعوت کرد و باران را مهمان تمام شیشه های غبار گرفته بی رهگذر.

 امشب به یمن آمدنت تمام آینه ها قد می کشند. ابرها همه باران می شوند تا بی واسطهگونه  های بهشتی ات را ببوسند.

با آمدنت،  عشق به مهمانی خانه های فراموش شده می رود و سقف خانه ها ستاره پوش می شوند.

 

 

 

 


نوشته شده در دوشنبه 96/1/21ساعت 10:9 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak