دلنوشته ها
گویی دلتنگیهایش قاب شدهاند در گوشه گوشه آسمان؛ تمام راه لبریز از تصویر غربت است؛ غربتی که از غریبانگیهای خواهری در غروب گاهان دل سرازیر میشود و مسیری غمگسار از فراق برادر را میسازد .
باید دل بیقرار خواهر با دیدار برادر آرام شود. باید دلتنگیها را از قاب درآورد و زیبا تصویر دیدار را در خاک تا افلاک حک کرد. باید تمام جادهها پیموده شوند تا فاصلهها کنار روند و اندوه فراق در استقبال و آغوش دیدار ناپدید شود.
باید کاروانی راهی شود...
کاروانی در راه است؛ کاروانی که برای رهایی از دلتنگیهای آغشته به غربت میکوچد؛ برای رهایی از شرارههای شعله خیز فراق، برای رهایی از فریب و نیرنگ، گویی خبر نیرنگ تا آن سوی مدینه رسیده است.
کاروانی در راه است؛ کاروانی که مرکب رسالت است؛ رسالت خواهر؛ خواهری که زینبوار بار ولایت را بر دوش خواهد کشید. اینبار خواهر دیگری از پشت تل زینبیهای در کویر، به رویای دیدار برادر چشم میدوزد.
گویی مغز ثانیهها دلهره حادثهای را دارند.
تاریخ ورق میخورد، قلم شادمانه مینویسد و یازدهمین همای اخلاص بر دوش شیعه مینشیند.
بوی اقاقیها آسمان را بغل میکند. بتشکن دیگری میآید تا بتهای شک و کفر را براندازد .
شرقیترین شکوفههای شکوه، دامن دامن از آسمان مدینه میبارید و شادباش فرشتههای شکوفه پوش، نثار لحظههای زردرنگ و زنگار خورده زمین میشد.
شب برات بود و سپیده دم برکات. آفتاب از همه سوی لحظهها، طلوع میکرد تا زمانه به درک عمیق روشنایی برسد.
مدینه غرق در شادی بود و ربیع الثانی غوطه ور در سروری ناگزیر.
پروانههای شوق، پی در پی میآمدند و شالی از پرواز بر دوش نسیم میافکندند.
درختها تا پرنده شدن قد میکشیدند و لحظههای سرنوشت ساز، در شوق جوانه میزدند.
بوی خوش نسیم نیایش، سرتاسر جهان را غرق در آهنگ شکوفایی کرده بود.
ولایت سبز حضرت امیر علیه السلام یک بار دیگر در تبسم معصومانه طفلی، تجلی کرده بود و خندههای پی در پی امام حسن عسگری علیه السلام تازهترین شعر مولا را میسرود و سرشارترین اشتیاق به دریا پیوستن را به جریان در آورده بود.
مدینه، عطرآگین عطوفت و طراوت لطیف اطلسیها بود.
آسمان از آواز بال ملایک سرشار است.
ادامه مطلب...
Design By : Pichak |