سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

ابرهای رحمت باریدن گرفت و انوار حکمت تابش آغازید .

آسمان تابان شد و زمین نورباران. نوزادی آسمانی چشم به جهان گشود و دامان حمیده از تولد کودکی از آل یاسین سبز گشت.

آسمان گل آذین شد، زمین بساط شادی گسترانید و فرشتگان به تماشای هفتمین ستاره تابناک آسمان امامت و ولایت آمدند  و موسی، آن باب الحوائج درماندگان و نیازمندان، به جهان هستی گام نهاد.

زمین در چرخش خویش، هفتمین بشارت را از آسمان برگرفت و ردای سبز امامت را به دوش غنچه ای دیگر از باغ امامت انداخت و همان هنگام، علوم گذشتگان و آیندگان، بر سینه نورانی‌اش روانه شد؛ چونان که تصویر تمامی عالم در اقیانوس شفاف و زلالش نمایان شد.

ادامه مطلب...

نوشته شده در پنج شنبه 94/8/28ساعت 2:33 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

از بی مروتی سنگدلان نیز به دور بود که برای تسلای گلی پژمرده، سر بریده باغبان را به او هدیه دهند.

آن هم سه ساله گلی که گاه به آتش کشیدن باغ، زیر تابش آفتاب داغ و سوزنده بیابان های بی رحم، با نوازش تازیانه ها، از شدت عطش، تمام گلبرگ‌های نازکش سوخته بود !

این گل برای پرپر شدن، سیلی و تازیانه نمی خواست؛ کافی بود نسیم دلتنگی که از سوی کربلا می‌وزید، بر او بگذرد و آهی بکشد تا همان گلبرگ های پژمرده و زخمی فرو بریزد!

برای آزردن گل نازدانه‌ای که هر صبح، باغبان زندگیش، با سرانگشت محبت، قطرات شبنم را از صورتش پاک می‌کرد، همین بس که او را از نوازش باغبان مهربانش محروم کنند؛ دیگر برای او دل خوشی نمی ماند که بخواهند با سر بریده باغبان، آن را بشکنند!

این گل، تا پیش از خرابه نشینی‌اش، هرگاه آفتاب بر سرش سایه می‌انداخت، دست های مهربان باغبان، سایبانش می‌شد و هنوز سوز عطش، راه به ریشه‌اش نیافته بود که عموی دلاورش، همه چشمه های کوثر را به پایش می‌کشید!

این گل، سر بر آسمان عشق و پای بر زمین وفا داشته است؛ اهل خرابه و غربت نبود.

ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 94/8/26ساعت 3:42 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

حدیث ماندن و روایت رفتنت، آن گونه است که تا مسجد باقی است، ساعات بهشت را در محراب می‌ریزد .

تنها ستودن تو کافی نیست؛ باید راه افتاد دنبال ناله‌های نیم شب و واژه‌های صحیفه سجادیه‌ات.

با پیروی از فراز اشکهای پرگذار توست که دل‌های ما به جاده‌های سبز رستن منتهی می‌شود.

نام تو با کربلا عجین است

یا زین العباد علیه السلام!

ادامه مطلب...

نوشته شده در یکشنبه 94/8/17ساعت 8:38 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |

بر سجاده وصل، نجواهای شبانه ات چون ماه می‌تابید و از تسبیح معرفت، دانه دانه اشک‌های آفتابی می‌چکید .

اینک اما سجاده و تسبیح، در آتش فراق می‌سوزند و پیشانی مهر، داغدار هجر توست. اینک، آینه‌ها سیرت زلال تو را و درختان، برگ‌های «صحیفه»ات را که همه فصول سبز است، می‌سرایند.

هنوز در وادی خدا، عطر تومنتشر است، ای وزش ملایم لطافت‌های نیایش!

ادامه مطلب...

نوشته شده در یکشنبه 94/8/3ساعت 4:22 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak