دلنوشته ها
.
.
.
.
هفت شماره را میگیرم ...
(ایمان ، عشق ، محبت ، صداقت ، ایثار ، وفاداری ، عدل)
... بــــــــــــــــــــوق ...
شماره مورد نظر در شبکه زندگی انسانها موجود نمی باشد،
لطفا" مجددا" شماره گیری نفرمایید !
هفت شماره دیگر
(دوست ، یار ، همراه ، همراز ، همدل ، غمخوار ، راهنما )
... بــــــــــــــــــــوق ...
مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد !
.
.
.
.
باز هم هفت شماره دیگر
(خدا ، پروردگار ، حق ، رب ، خالق ، معبود ، یکتا)
... بــــــــــــــــــــوق ... بــــــــــــــــــــوق ...
... لطفا" پس از شنیدن صدای بوق پیغام خود را بگذارید
... بــــــــــــــــــــوق ...
سلام ... خدای من !
اگر پیغاممو دریافت کردین، لطفا" تماس بگیرید، فقط یکبار !
من خسته شدم از بس شماره گرفتم و هیچکس، هیچ جوابی نداد !
شماره تماس من :
(غرور ، نفرت ، حسادت ، حقارت ، حماقت ، حرص ، طمع)
منتظر تماس شما هستم . انسان !
.
.
.
.
خداوندا ...
خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت
مرا تنها تو نگذاری
که من تنهاترین تنهام؛ انسانم
خدا گوید :
تو ای زیباتر از خورشید زیبایم
تو ای والاترین مهمان دنیایم
تو ای انســــان !
بدان همواره آغوش من باز است
شروع کن ...
یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من ...
مباهله، داستان مقابله نور با ظلمت، غلبه سپیدی بر تاریکی و رویارویی عدهای سایهنشین با ستارگان خلقت بود.
آنان که با مهآلودهترین شبها پیمان بسته بودند، آمدند تا آفتاب حقیقت را به تاریکی فرو افکنند.
تو آمدی؛ چون ماهی درخشان که کهکشانی از ستارهها را به همراه دارد.
آنان نمی دانستند که سپیده را نفرت تیرگی، کارگر نیست و دستهای سبز بهار را رگبار زرد خزان، فرو ریختن نمیتواند. معاشران حق، به آیههای آبی آسمان تکیه دارند و جز به راستی زبان نمیگشایند.
آنان که چشم هایشان را بستهاند بر طلوع خورشید؛ زبان منطق و استدلال را درنمییابند، دعوتشان کن به مباهله تا بدانند زمین بر مدار تو میچرخد؛ تا بدانند که درختان و سنگریزه ها شهادت خواهند داد به حقانیت تو.
دعوی تو شک برنمیدارد.
خطا از من است، می دانم.
از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد"
اما به دیگران هم دلسپرده ام
از من که سالهاست گفته ام "ایاک نستعین"
اما به دیگران هم تکیه کرده ام
اما رهایم نکن...
بیش از همیشه دلتنگم
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم!
باز هم بوی محرم می آید
آری چند روزی به شروع محرم نمانده است
باید جنبید.باید جنبید تا از قافله ی محرمیان عقب نمانیم
دلسپردن به حسین بن علی وبیعت با اووهم جهت شدن با ابوالفضل عباس
و درآخرهم صدا شدن با زینب را فراموش نکنیم
بوی کربلا می آید! بوی نفس حماسه، بوی پیراهن عشق، بوی خون خدا!...
من پشت کردم به همه دنیا .... تا رو به تو سجاده بیندازم
کاروان بود و بیابان عطشناک غدیر
و نبى ملتهب از باده ادراک غدیر
کاروان بود و بیابان که سراپا مىسوخت
و محمد، که افق را به نگاهش مىدوخت
لحظههای معصوم عشق، بر شنزارهای تشنه حجاز باریده است.
صحرای سوزان شوق است و بر مأذنههای امروز، پیغام تازه نور روییده است.
همراه با کاروان سرنوشت، حادثهای سپید، زیر آفتاب میایستد.
نیمه راه حجه الوداع، آغاز بیداری چشمهای زمینیان است.
غدیر و برکه خم برگزیده میشوند تا ولایت علی(ع) برای همگان رقم خورد؛ ولایتی که چشمه حیات لازمان و لامکانی است، چشمهای که تا همیشه تاریخ خواهد جوشید و ولایت و نبوت را به هم پیوند خواهد زد...
وقتی که قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود،
وقتی نمیتوانیم اشک هایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم
و بغض هایمان پشت سر هم میشکند ...
از فرش تا عرش، امتداد فرشته است و نور... .
...و مدینه، چشم به راه طلوع دهمین خورشید، لحظهها را میشمارد.
امشب، دل شب، چلچراغی درخشان در آسمان مدینه است و حرم آسمان، چراغانی است.
ستاره ها، فانوسهایی روشن در دست فرشتگان، و ماه، روشنترین آیینه بر طاقچه آسمان است.
امشب، فرشتگان بر خانه خورشید نهم، سبد سبد گل بهشتی میپاشند و نوزاد مبارکی به دنیا میآید تا خورشید هدایت انسان به ملکوت شود.
او میآید تا پرچمدار علم مکتب جعفری باشد.
امشب، مدینه در باغی از عطر گل محمدی جاری است.
شانه های شهر، خیس باران گل و ستاره است.
از هفت آسمان، صدای هلهله میآید.
جمله جمله نه!
واژه واژه تورا
ای سفر کرده گفتگو کردیم
کوچه کوچه نه!
خانه خانه تورا
سالیانی است جستجو کردیم
سوره سوره نه!
آیه آیه تو را
در مناجات آرزو کردیم
جمعه جمعه نه!
لحظه لحظه تو را
ندبه کردیم و های و هو کردیم
Design By : Pichak |