دلنوشته ها
خورشید رو به تو نماز می گذارد و مهتاب بر بوریای ساده تو به تمنا مینشیند.
ای بلندای قامت سپیده !
ای مفهوم روشن ولایت !
ای مظهر نور خدایی!
ای زهرا(س)!
ای صداقت محمد (ص)
ای زبان علی (ع)
ای اسطوره مهر
سلام بر صورت نیلی و پهلوی شکستهات
سلام بر تو
و سلام بر خسوف غمگینانهات!
پشت در آینه حیدر شکست
و یاس در آتش کین سوخت
عرشیان در پیشوازی غمبار به استقبال بانوی دو عالم آمدهاند.
اهل بیت رسول(ص) عروج ملکوتی دخت نبی را به نظاره نشستهاند.
بعد زهرا (س) علی(ع) همدم ندارد.
در خسوف ماه مهربانی و نجابت علی(ع) داغدار است.
ولایت بزرگترین پشتیبان خود را از دست داده و چشم فضیلت در این مصیبت عظمی میگرید.
نمیدانم چه رازی بود که در شهادت دردانه رسول خانه فرو نریخت، مدینه زیر و زبر نشد، عمود خیمه آسمان نشکست و زمین متلاشی نگشت؟
آفرینش این تحمل را از کجا آورده بود؟
من در خود شکستم وقتى در، بر پهلوى تو شکسته شد.
وقتى تو فضه را صدا زدى، انسانیت از جنین هستى سقط گشت.
من از خشم کبود شدم وقتى تازیانه بر بازوى تو فرود آمد.
من معطل و بیفلسفه ماندم وقتى زمین ملک تو غصب شد.
اشک در چشمان من حلقه زد وقتى سیلى با صورت تو آشنا شد.
و... بند دلم و رشته امیدم پاره شد وقتى آوند حیات تو قطع شد.
وقتی على تو را غسل میداد اشکهاى جانسوزش را دیدم، ضجههاى حسن(ع) و حسین(ع) را شنیدم و مو پریشان کردن زینب(س) و امکلثوم را دیدم.
دیگر تاب نیاوردم. نه من، که کائنات بیتاب گشت.
تکیه على بود بر عمود خیمه خلقت، ستون خانه تو بود که خلقت را بر جایش استوار نگه داشت.
زمانی که على سرش را بر دیوار خانه تو تکیه داده بود و زار زار میگریست.
این اگر چه اوج بیتابى على بود اما به آفرینش، آرامش بخشید و کائنات را استقرار داد.
سنگینى بار این مصیبت تا آخرین لحظه حیات، بر پشت من سنگینى میکند.
همچنانکه قهر بزرگوارانه تو کمر تاریخ را میشکند.
Design By : Pichak |