دلنوشته ها
زخمی تر از همیشه تو را داد می زنند
این آهوان خسته که فریاد می زنند
صحرا غریبه است و پر از دام های مرگ
هر جا نگاه می کنی انگار پای مرگ
اینجا کسی برای کسی سرپناه نیست
رحمی که نیست، کشتن آهو گناه نیست
هر کس برای خاطر خود صید می کند
ضامن که نیست، هیچ کسی دادخواه نیست
اینجا مسائلی است که دیگر عجیب نیست
گرگ از شکار کردن خود رو سیاه نیست
حالا که هیچ راه فراری نمانده است
غیر از حریم امن شما بارگاه نیست
حالا منم که رو به ضریحت نشسته ام
زخمی تر از همیشه و تنها و خسته ام
آماده می شوم که دلم را برای صید...
در دام عشق افکنی ام تا برای صید
دل بر ضریح عشق تو تنها گره زدم
خود را به تو حقیقت زیبا! گره زدم
دستی بکش تو بر سر آهوی خسته که...
از دام های این همه صیاد رسته که...
Design By : Pichak |