سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

تمام شب به ظهور تو فکر می‌کردم
تو کیستی؟
کجاست آخر تو؟
کدام گوشة‌ این شب
به صبح قامت سبز تو راه می‌یابد؟
کدام لحظة سنگین
صدای سُم سمند سپید یال تو را
سکوت سرد صحاری به خاک می‌غلتد؟

???
کجاست آن شب سربسته‌ای که می‌گویند
تو باز می‌آیی
و اتّفاق عجیبی که در منای مناجات منتظر مانده است
کنار کعبة‌ نامت به سجده می‌اُفتد.
???
کدام شام سپید
کدام صبح سیاه
کدام ظهر مبارک ظهور خواهی کرد؟
کدام عصر طلایی
عصاره‌های رهایی را
در استخوان اسیرانِ شهر خواهی ریخت؟
???
کدام مردم خوشبخت
درفش سادگی‌ات را به دوش می‌گیرند؟
و باز می‌خوانند:
که: «ای اهالی یلدا! چراغ آوردیم.»
???
هلا...
هلا اهالی فردا!
اگر به ساحل دریای انتظار رسیدید
و در نهایت غربت
کنار زورق پوسیده‌ای که یک شب سرد
به سختِ اسکله‌ای خورده است
اگر به اسکلتی برخوردید...
مرا به یاد آرید!

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/6/16ساعت 11:30 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak