دلنوشته ها
یامن لاینزل الغیث الاهو
ابرها را بخواه به درخشش چشمان او اقتدا کنند ورعد عقاب اورا فریاد زنند از سرشک اوبه سحاب سترون ریز واز آنجا برسرما برای اوشب ما را شهاب باران کن
یامن لایغفر الذنب الاهو
مارا از دایه مهربان معایب گیر وبه مهر مادری مولامان بسپارا با ما جز به زبان تفضل سخنی مگوی واز ما جز به نگاه تسامح نپذیر
یامن لا یخلق الخلق الا هو
ما خلق خواب رفته بی بصیر ما رمه سر به هوای بی راعی کجا سرگذاریم ما مردم نامرد معشوق آزار ما آدمیان نسیان زده فراموش آباد راه خرگاهش از که سراغ گیریم ؟ استغفرک استغفار حیا استغفرک استغفار اقرار
یامن لایصرف السوء الا هو 1
واحرسه وامنعهذ من ان یوصل الیه بسوء 2 ...
یاحی یا قیوم
اینهمه مغموم مباش شاهد من یک فصل هم نوبت نرگس می رسد یک وقت می رسد که بشیری دراین قبرستان حرف ازحیات بزند صورتم را نمی خواهم ببینی که خراشیده قلبت را چنگ می خورد جای آن بادلم یاری کن نه اینجا هم نیا می ترسم کنار بهار نارنج عشقمان ، هنوز اثری ازگل یخ مانده باشد ویاد سرما وسوز اندازدت . چشمهایم بهتر است آنجا لااقل یکی دوقطره اشک برای همنوایی با توهست ... اما نه ؛ نگاهی که سهم مسموم خورده شاید تنهایت بگذارد اینهمه مغموم مباش شاهد من دست من دیگر با توست دستی که همیشه خمار خامه است ولی چه می دانم شاید همین دست هم گاه تبسمت را بریده باشد می خواهم بگویم به کنارم بیا اما باز هم شک دارم بتوانی سنگواره قلبم را تحمل کنی نه همه جا پر از ناخالصی است انگار هیچ جایی نمانده که تنها تو باشی وهیچ نباشد اینهمه مغموم مباش شاهد من ...
ذکرت این مفتاحی که برای انس ساخته ای حتم دارم افق های غروب زده را فتح می کند طراوت سحر همه ما لاشه های به تاریخ پیوسته را می خیزاند همه این گرد وغبار را از دامان روحمان می تکاند جایی برایم باز کن که در خیل تو به ازمن کم نیست وبه کنارم
کش تا جناتی از نخیل ثمرم باشد اگر صادقانه نمی شناسی سخنمم را ، از خودت راستی می خواهم اگر بی وفایم می دانی خودت باید بازم داری از بدعهدی ؛ تا تو با من مباش کسی قصد جانم نمی کند یعنی می هراسند از تو جنود تاریکی هرکه نزدیکت بیاید از شعشعه توسپر می افکند وآنگاه نمی تواند عاشقت نشود یک دسته گل سلام که شبها می فرستم می رسد ؟ یا میان راه ، خودم پرتابش می کنم درکویر پرت این وآن ؟ حلالم کن خیلی زحمتت داده ام خیلی درخیالم به تو تهمت بی اعتنایی زده ام خودم با تو قهرمی کنم واز توچشم آشتی دارم خودم به تو پشت می کنم وتورا به روآوردن می خوانم اما تو با همه اینها برکودکیهای من شکیبایی خودت می آیی ؛ناز می کشی ؛باز می گردانی دوستی از سر می گیری انگشت من به سر انگشت لطیف آشناست با تمام وجود می خواهم احساساتم را به تو ابراز کنم اما چه سود ؟ آنقدر واژه های دوست داشتن را به ابتذال کشیده ای که هر چه بگویم باز تقصیر است؛ رها کنم این حرفها را : دوستت دارم ....
پی نوشتها:
1- جملاتی از دعای بعداز زیارت امام رضا علیه السلام مفاتیح الجنان
2- دعای بعداز زیارت آل یس ، مفاتیح الجنان : نگهبان او باش وبازش دار از اینکه بدی به اورسد .
Design By : Pichak |