دلنوشته ها
در کوچههای تنگ بنیهاشم، شور و نشاطی به وسعت آسمان و زمین برپاست.
کوچهها، مست حضور نورٌ علی نورند، سرشار از غرور، که هم قدم استوارترین گامها خواهند شد.
دیوارها تا فلک اوج گرفتهاند که در ارتفاع رفیعترین قلّه شرف و ایثار قد میکشند و نخلها، سیراب و سرفراز و سرسبز ایستادهاند که طراوتشان را از بهاریترین شکوفه آفرینش، وام گرفتند.
و پنجرهها، چشم به در دوختهاند و شکوفه خوشبوی امامت را متنظرند و حضور سومین خورشید را چشم به راهند تا چشمان بیفروغشان، در تلالؤ نور چشمانش، منّور و افق نگاهشان را از دریچه چشم او به عالم هستی گسترش دهند.
خاک به خود میبالد که بوسه زن پای دوست میشود و به افتخار سجدگاه بهترین مخلوق خدا، نایل میگردد و مشام جان زیباترین و معنویترین ثانیههایش را با بوسیدن سروپای عاشق ترین سیمرغ عشق و زیباترین طاووس هدایت و پرندهترین نسیم امامت، نوازش خواهد داد.
پرنده آبی خیال، در آسمان عشق و امید، پر و بال گسترده و پروازکنان، تا بینهایت هستی اوج میگیرد. عشق، خانه به خانه او را میبوید و امید، کوچه کوچه او را میجوید.
ایثار، ردا از دوش افکنده تا خود را در زیر ردای او بیفکند و عدالت، خبرش را از صبح صادق میگیرد و معرفت، سایه سارش را میطلبد تا خود را از عطر صفا و صداقتش خوشبو سازد.
و فرشتگان، بر هودج نور نشسته و فوج فوج به سوی خانه گلین فاطمه رهسپارند.
افلاک سر تعظیم بر آستانش میسایند و حریزنگاهشان از دیوارهای گلی عبور میکند و غنچه نورسته بوستان علوی را میبوسد و میبوید.
جبرئیل، پیشاپیش فرشتگان بر آستان خانه رسول ا... صلی ا... علیه و آله وسلم فرود میآید و سلام و تهنیت خداوند را به رسولش صلی ا... علیه و آله وسلم عرضه میدارد و تولد تداومبخش نسل نبوی را مژده میدهد و مژدگانی میطلبد.
چشمههای امید، جوشان و آبشاران عشق، سرازیر میشود.
گل لبخند بر لبان پیامبر شکفته میشود و در حالی که عاشقانه به حسن علیهالسلام مینگرد، حضور قدوم مبارک حسین علیهالسلام را انتظار میکشد.
نسل پیامبر ادامه می یابد. و فاطمه علیهاالسلام، سلسله دوار نبوی و آیینه دار ولایت علوی میشود.
ای حسین علیهالسلام ! تو آمدی تا جمال بیزوال آیات خدا، در پردههای سیاه تحریف پوشیده نشود و هر معاویه قدرت و عمروعاص مکروفریبی به خود اجازه سوءاستفاده ندهد و با جهل سیاه یزید، راه سفید ولایت، مسدود نشود و شاه راه اطیعوا... و اطیعواالرسول و اولی الامر، به بن بست نرسد.
سلام ای حضرت عاشق!
که سلامت همه چشمهای پر از تغزل در غروبهای پنجرههای بسته، از آنِ نگاه توست!
سلام ای حضرت نور!
که سلامت همه لبخندهای پر از شکوفه انار، در پایین لبهای تشنه، به عطوفت توختم میشود!
سلام ای حضرت مهربانی!
که سلامت همه دستهای پر از جوانههای گندم، در فصل آشیان سازی گنجشکهای بیخانمان، از سخاوت تو ریشه میگیرد.
سلام ای حضرت اشک!
که سلامت همه نگاههای پر از آفتاب، در بارانیترین سحرگاههای دشت، به عطشناکی تو میرسد.
سلام ای حضرت شِفا!
که سلامت همه دلهای پر از عطر بهار نارنج، در بعد از ظهرهای تبدار کویر، بوی تُربت تورا میدهد.
سلام ای حضرت گل!
که سلامت همه پاهای پر از بوی باد بهاری، در بیخوابی ماهیهای نقاشی کودکان، از حُسن تو رنگ مییابد.
و سلام ای حضرت خون خدا!
که سلامت همه سرمای پر از گل آفتابگردان در تنور نانهای خانگی، وارث سرسپردگی تو میباشد. و به راستی آیا پاسخی برای سلامهای پر از آواز چکاوکها در وقت زیارت نیهای سربریده نیست؟
آیا امیدی برای اذن دخول به بیخانمانی حلزونها در زیر ناودان بامهای پر از کبوتر نمیباشد؟
شاید دعای شمعدانیهای حیاط خانه همسایه در وقت وضوی ستارگان، بین گلهای انگشتانه نگاهم و پنجرههای فولاد باغ حضرت دل، وصل حاصل کند!
Design By : Pichak |