دلنوشته ها
بشارت باد آمدنت را، که لحظههای تنهایی پدر، با تو رنگین خواهد شد و غریبانههایش را با اندوهان زهرایی تو پیوند خواهد زد!
بشارت باد بر عاشوراییان مقدم نورانیت!
قدم بر خاکی بگذار که پاکیِ گامهای تو را آرزومند است!
ای گویاترین خطبه عاشورا!
بشارت باد آمدنت را، که افتخار رسالت و امامتی!
ای که ادامه کربلا را در کویر جهالت جاری شدی و سرابهای روییده بر اذهان را از زلال حقیقت سیراب کردی!
چه کسی پرستاری زخمهای عاشورایی را به تو آموخت؛ به تو که جز به زیباییِ ایثار نیندیشی و میان زخم و خون و آتش، صبر را برگزیدی که: «اِنَّ ا... مَعَالصّابرین».
تو مسیر عاشورا را به ابدیت سپردی؛ حتّی داغ فرزندانت را نِگریستی و نَگریستی مبادا احساس را به وظیفه الهی ترجیح داده باشی!
شادی و غم را به هم آمیختهام و شعرهایم تنها عطر کربلایی نام تو را زمزمه میکنند. گویی نسیم یادت، شقایقهای عاشق را به خویش میخواند و داغ ثانیهها را حتی در روز تولّدت تازه میکند.
ای صداقت عشق، ای تجسّم صبر، ای آیینه وقار و ای عصمتِ متجلّی!
خجسته باد مقدمت!
خجسته باد، لحظه بلند ورودت!
خجسته باد، دقایق مقدّس حضورت!
میآیی و ذرّات کاینات، با شوق به تماشا نشستهاند. شکوه آمدنت را دریاها به خروش ایستادهاند و کوهها، به احترام قدمهایت، قیام کردهاند.
گلها، آراسته شدهاند، تا به پیشواز روند، بانوی گلها را
دنیا با حضورت تماشایی میشود.
آسمان در برابر وسعت و بیکرانگیت، کم میآورد.
حجابهای آسمان کنار میرود. زمین در نور گم میشود. از تمام پنجرهها حیات جاری میشود.
میآیی! به شیوه صبر، تا در رستخیز صبور لحظههایت همه هستی، انگشت به دهان بمانند.
ای نامت اسم اعظم صبر! خوش آمدی.
ای شیرازه کتاب آفرینش! خدا تو را آفرید تا کربلا همیشه تازه بماند و پرچم عاشورا بر زمین نیفتد.
اگر نیامده بودی، حضرت علی علیهالسلام با اندوه کوچههای بنیهاشم چه میکرد؟ چه کسی بر زخمهای او مرهم میگذاشت؟ و چه کسی رنج غربت امام حسن علیهالسلام را روایت میکرد؟
اگر نیامده بودی، «کربلا در کربلا میماند» شام در تاریکی جهل میسوخت و کوفه در نافهمیِ دیرینهاش مچاله میشد.
خدا تو را آفرید؛ در یک شب بینظیر.
و تو را بزرگ داشت؛ با اصالتی بینظیر.
Design By : Pichak |