سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

به من ز یار سفر کرده ام خبر نرسید
شب فراق دراز آمد و سحر نرسید

ز هجر یار ، دلم خون و سینه ام سوزان
چه شد که این شب هجران دل به سر نرسید

سرشک دیده من صبح و شام می بارد
هنوز لحظه لحظه دیدار چشم تر نرسیده

ندایی از لب یعقوب روزگار رسید
که کور گشتم و از یوسفم خبر نرسید

به کودکان یتیم و به مادران غمین
نه از پدر خبری ، نامه از پدر نرسید

به تلخی غم هجر تو خو گرفتم و حیف
نوید وصل تو شیرین تر از شکر نرسید


نوشته شده در چهارشنبه 90/1/24ساعت 2:57 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak