سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

 

هزار آیینه می روید ، به هر جا می نهی پا را

همین قدر از تو می دانم : هوایی کرده ای ما را

 

سحر می لغزد از سر شانه هایت تا بیاویزد

به گرد بازوانت باز ، بازوبند ِ دریا را

 

میان چشمهایت دیده ام  قد می کشد باران

و اندوهی که وسعت می دهد بی تابی ما را

 

- شمردم بارها انگشتهایم را ، بگو آیا -

از اول بشمرم بر روی چشمم می نهی پا را ؟

 

من از طعم دو بیتی های باران خورده لبریزم

کنار اشکهایم می شود آویخت دریا را

 

شب و آشفتگی بادستهایت می خورد پیوند

زمین گم می کند در شیب سرگردانیّت ما را

 

 تمام راه پر می گردد از آوای سرشارت

و باران می تکاند اشتیاق اطلسی ها را

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/1/11ساعت 10:56 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak