سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

محرم از راه رسید. 
باید دوباره لباس سیاه خود را بپوشم ، باید خودم را خانه تکانی کنم . باید به اصل خویش بازگردم ، به یک ظهر داغ ،پا به پای عطش کودکان بسوزم ، با ضجه های زینب ( سلام الله علیه )آتش بگیرم ، 72 بار حروله کنان بر مدار شعله های عشق سوختن را تجربه کنم . 
محرم تمرین سوختن است ، تمرین شعله ور شدن ، مشق ققنوسی بودن ، تمرین سوختن در آتش عشق ، مشق فداکاری و ایثار ، تمرین جانبازی با دستان بریده ، محرم تمرین عاشقی است با سر بریده ، محرم مقصدی است برای مبداء ، محرم رجوعی دوباره ، محرم ... 
 سلام بر محرم که فاطمیه ای دیگر از اشک را برای چشمان ما به راه می اندازد ، سلام بر استواری غیر قابل ترسیم عاشوراییان ،سلام بر آن گام های شکیبا .
نه اشک ها در چشم دوام می آورند نه حرف ها بر زبان ، روایت درد آسان نیست و من بسیار ناتوان در گفتن نا گفتنی ها ... 
سعی زینب ( سلام الله علیه ) میان سر و تن از هم جدا ، غروب 72 خورشید ، اسارت فرزندان رسول ، تحمل این همه مصیبت و داغ و تشنگی و اسارت همه آنچه در تصور ما جای نمیگیرد برای چیست ؟ عظمت این حادثه استخوان های تاریخ را خورد کرده ، لباس های مشکی تقویم بوی قتلگاه می دهد ... 


نوشته شده در دوشنبه 89/9/15ساعت 11:34 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak