دلنوشته ها
چهچه بلبل و بوی گل یاس
پدرم کنج حیات ، لب حوض
می کند زمزمه روی لب خود سوره ناس
چک چک آب ، صدای قدم باد ، نوایی ز اذان
جانماز پدرم زیر درخت سیب است
ماهی سرخ ، گل لاله ، درختان همگی
پشت سرش زمزمه عشق به سر می دادند
جملگی منتظر دیدن نور
می کنند زمزمه آهنگ ظهور
صبح آمد. . .
دلشان پر ز امید است
و آیینه قلب و دلشان رنگ سپید است
به تقویم لب طاقچه کردم نظری من
که ببینم که چه روزیست که این جشن و سرور است
جمعه ، آدینه و هنگام ظهور است
ز خودم پرسیدم: چه بود علت تعطیلی آن
چه تفاوت مگر از بین همه روز و زمان است
که تعطیلی ما جمعه و فارغ ز همه کار جهانیم
که ناگه ز دل باغ. . .
صدا ، همهمه ، آوا به هوا خواست
همه باغ نظر سمت گل لاله بینداخت
به ناگه همه ساکن شد و ساکت
غنچه وا کرد دهانش
و چو گل گشت بیانش
و به من گفت که:
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است!
همه جمعه به عشقش شده تعطیل
همه کار به شوقش شده تعطیل
و ما منتظریم با همه قلب و وجود و دل و جان. . .
که بیاید بنماید
همه را عاشق الله
کند جلوه ی زیبایی و عشق و شرر و شور بپا
صبح جمعه همه با شور بپا می خیزیم
تا که شاید که به پایان برسد عصر فراق
لحظه ها پشت سر هم سپری می گردد
صبح ، ظهر می شود و عصر ، غروب
و غروب. . .
لحظه دلتنگی یار. . .
وغروب. . .
لحظه دیدار نگار
ای خدا باز نشد فاصله کوتاه میان من و یار
بغض در هم فشرَد حنجره را
باز وا می کنم این پنجره را
که غروب آمد و پایان نرسید این دوری
آسمان هم شده همرنگ دو چشمان تَرم
می نویسم امشب ، باز در صفحه تقویم دلم
جمعه آمد و گذشت . . .
و نوشتم که دلم منتظرت می ماند
و نمانده راهی. . .
جمعه دیگری خواهد آمد. . .
Design By : Pichak |