دلنوشته ها
رمضان گذشت از من چه کنم که بینوایم
دل من ز حبّ دنیا نگذشت ای خدایم
تبعات هر گناهم شده بود سدّ راهم
تو به من عطا نمودی که نباشد ادعایم
چو شدم گدای کویت شدهام خجل ز رویت
تو نشستهای کنارم که روا کنی دعایم
متزلزل است بارم به کجا کشیده کارم
چه وداع اشکباری، شده آتشین بکایم
به کجا روم خدایا پس از این سحر، سحرها
شب جمعهای بیاید که به سوی تو بیایم
بفدای میزبانی که به وقت میهمانی
به بر گدا نشست و بر خویش داد جایم
چه دعای باصفایی، چه رفیق باوفایی
چه خدای آشنایی که نمود آشنایم
چه دعای افتتاحی چه دو چشم پر سلاحی
چه توسلی چه ذکری چه بگویم ای خدایم
چه دمی چه نوحه خوانی چه شبی چه گریههایی
چه غمی چه روضههایی که تو کردهای عطایم
به صفای لیلة القدر به جمال نیمه بدر
تو خریدی آبرویم که گدای هل اتایم
تو از این خمارخانه بنمودیام روانه
دل شب مدینه بردی که غلام مجتبایم
به شب نزول قرآن، به شکاف فرق فرقان
به دلم نشست قرآن چو نمود علی صدایم
به علی و زینبینش به محبت حسینش
بنویس جان زهرا که شهید کربلایم
بنویس جان مهدی که منم از آن مهدی
بخدا قسم خدایا که نشان دهم وفایم
Design By : Pichak |