دلنوشته ها
سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت. وزیر همواره می گفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست.
روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،
وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست.
پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد.
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود
به محل سکونت قبیله ای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند،
زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست
آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند،
اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید«چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید.»
به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد.
پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگیام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟
وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمی بینید،اگر من به زندان نمی افتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند،بنابراین می بینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود .
پندها: تصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد .(1)
در حدیث قدسى خداوند خطاب به حضرت موسى مىفرماید:
اى موسى بنده مؤمن، محبوب ترین مخلوق من است و اگر گرفتارى و ابتلایى بر او پیش مىآورم، خیر او در آن است و او را از چیزى باز مىدارم که خیر او در آن است و من به آنچه به صلاح و مصلحت بندهام است، آگاه ترم.
اگر خداوند بندهاش را به مصیبتها و گرفتاریها مبتلا مىسازد، به جهت دشمنى با او نیست، بلکه براى این است که خیر و صلاح او در آن مصائب و گرفتارى هاست. مادرى که بچهاش مریض است، اگر فرزندش را از خوردن بعضى خوردنى ها باز مىدارد و یا داروهاى تلخ و بدمزه به او مىخوراند، به جهت دشمنى با او نیست، بلکه کار او از روى محبت و علاقه به فرزندش است؛ خدا نیز چنین است.
مادر او را گوید اى نور دو چشم *** گر غضب رانم و گر بینى تو خشم
این غضبها به ز مهر دیگرى است *** خشم و تندى هاى من از مادرى است
پاورقی:
1- پائولوکوئیلو
Design By : Pichak |