دلنوشته ها
بوی بهار، در لابه لای برگ ها می پیچد. عطر سوسن، هوای صبحگاهی را مست می کند. میخک، رز و محمدی، بوی زندگی و تازگی را میان باغچه می پراکنند .
نسیم خوش بهاری، طبیعتی تازه را نوید می دهد. برگ ها جان می گیرند و چشم اندازی سبز، از پس پنجره های گشوده، جلوه گری می کند.
سفره های سخاوت و یکرنگی، پهن می شوند. بوی سبزه در فضای رنگارنگ سفره می پیچد.
عطر سیب های سرخ، جای دیگری میان این همه، باز می کند.
دل های یکرنگ و باصفا، آماده می شوند تا به ثانیه های تازه زندگی وارد شوند. تیک تاک ساعت، فضای پرسکوت خانه را پر می کند.
چشم ها به روشنی باز می شوند و دل ها به یکدیگر نزدیک و قلب ها آرامش دوباره می یابند در حلول سال نو و دلگرم به آتیه های مهربانی و صفا می شود.
احساس بهار، نیلوفرانه بر اندام طبیعت می پیچد و زمستان کوچ می کند.
بهار می آید و از رد گام هایش، رودهایی زلال، زمین چرک را به شست وشو می خوانند.
نوروز از راه می رسد و خاک، در رستاخیزی شگفت، رستن آغاز می کند.
میل به صعود در مسیر تکامل در همه چیز جلوه گر شد، نسیم دل انگیز و روح پرور بهاری با برگ برگ شکوفه های رسیده از راهی دور و گذشته از کویر زمستانی سخت به نجوا پرداخت و با گفت و گویی در رمز و رازی نهانی سر در آغوش یکدیگر بردند و به شرح فراقی جانسوز در پی خزانی طولانی پرداختند بلبل از عشق گل سرمست و غزلخوان همچو دیوانه ای پریشان، شاداب و بی قرار، هر لحظه بر گلزاری و هر دم بر گلستانی سرود عشق و شوریدگی آغاز نمود.
آرام آرام دست مشاطه زمان به آرایش طبیعت بی رنگ پرداخت.
سردی و رخوت ایام، که بر همه چیز حاکم بود، در گوشه ای پنهان گشت و گرم و شوق شکوهی شگفت آور چهره عروس طبیعت را دگرگون نمود.
سبز سر بر زانوی شقایق نهاد و لاله، چراغ چمن گردید و داغ عشقی جاودانی بر چهره بر افروخت.
بنفشه در سایه نرگس آرمید و شکوفه بر رخسار محبت نهال دوستی به جلوه گری پرداخت. همه چیز هر چه در نهانخانه وجود خویش نهفته بود بی دریغ در مقدم مهر انگیز بهار عرضه نمود تا در دو دیوار شهر زندگی را بیارایند و رنج و اندوه زمستانی را فراموش کنند.
شبنم چون دانه الماس بر نگین برگ گل جای گرفت و گل سرمست و مغرور بر سفره بهار به جلوه گری پرداخت.
Design By : Pichak |