دلنوشته ها
به آرامی وارد آب میشود در سلوکی، که حتی ماه به چنین آرامی نتواند! آن گاه شط به هیجان درمی آید و حضور ماهتاب را در ظهری شکوهمند به تماشا میایستد!
دست به سمت آب میبرد، ذهن آب را میآشوبد، آقا ابوفاضل تفضل! چه منتی به ما گذاشتهاید؟! قدمتان روی چشم، فدای تشنگی تان، فدای دستی که دل آب را خنک میکند. کفی آب برمی دارد و آب با پرتو نگاه علوی اش درخشیدن میگیرد؛ چنان درخشنده است که گویی قطعه ای خورشید در کف گرفته است! دست را نزدیک صورت میکند و لب هایش زمزمه کنان با خویش نجوا میکنند: چگونه من آب بنوشم وقتی کام مولایم خشک است!
کف دست را میگشاید و آب را رها میسازد و همچون ماهی بلورین، آب قطره قطره به شط میریزد و مشک را از آب سرد و گوارا پرمی کند. آری، این است جهاد اکبر! این است اصل تقوا، این است تفسیر لولاک لما خلقت الافلاک!
تشنگی مرام مردان است تا دیگران بنوشند! عباس فرزند علی مرتضاست، فرزند جوانمردترین امیر در طول تاریخ!
سقای دشت بلا تشنه جان میسپارد و سپاه برادر بیعلمدار و بیسردار میماند.
کمر امام حسین(ع) از این غم جانکاه میشکند....
قلمم توان نوشتن از گودال و قتلگاه و تلخترین حادثه تاریخ را ندارد....
غوغای روز فروکش کرده و شب، شب دردمندان دشت نینوا در ناله های حزین گم شده این سو در کنار خیمه های سوخته، دل های سوخته، سینه های داغدار همچون شمعی، آرام، ولی بی قرار، در خویش میسوزند و گاه نجوایی با اشک و آه و ناله همراه میشود و تا دل آسمان ها میرود.
آن سو غوغایی برپاست، بدمستی و عربده، سکوت سراسر صحرا را میشکند و حرمتشکنان در کنار آتش به رقص با شمشیر مشغول اند! فاتحان نامردی و نامردمی، پیروزی خود را به رخ زنان و کودکان میکشند!
چقدر باشکوه است رفتار زینب امشب! آه دخت علی، فرزند وقار، ایستاده برابر نامردمان بسیار، چقدر صبر تو امشب دیدنی است، ستودنی است. با آرامش تو، مادران داغدار هم آرام اند، با آرامش تو روح شهیدان در تلاطم نیست، با آرامش تو، آسمان هم آرام است و عذاب خداوند بساط آن قوم را در هم نکوبیده است!
آه زینب، مادر مصیبت ها، دختر آب و آینه و اشک، زینت نام پدر در نینوای آتش و خون، آرام بمان امشب که تمام فرشتگان نوحهپرداز قتل حسین اند. آرام بمان! نوبت فریاد، فرداست! آن گاه که تو را از میان شهیدان عبور خواهند داد و فریاد وامصیبتهایت آسمان و زمین را غرق اشک خواهد کرد.
بانوی باوقار، امشب را به نماز بایست؛ همان گونه که «تنور خولی» غرق تجلی نماز است، نماز بخوان، بانو! بگذار تنها ناله فریاد حضرت جبریل آسمان و زمین را فرابگیرد! اوست که بیمرشد شده است، اوست که تمام روز را ایستاده و تمام نامردمی را از مشتی «انسان نما» دیده است! اوست که امشب جسم بیسر حسین را به آغوش گرفته است!
تو فقط نماز بخوان بانو، دخت زهرا. نماز، میراث جد توست؛ میراث علی و زهرا، میراث حسن و حسین. بخوان به نام پروردگارت که آرامش دل هاست! بخوان به نام خداوندی که منتقم خون شهیدان است! بخوان به نام خداوند «مهدی» صاحب الزمان که روزی بساط ستم را از روی زمین برخواهد چید!
امشب را با داغ عزیزانت نماز بخوان، که به شکیباییات، تمام آسمان و زمین رشک میبرند. به گلوی عطشان علی اصغر میندیش! به قامت قطعه قطعه علی اکبر فکر نکن! به پژواک فریاد جانکاه قاسم گوش نسپار! به عون و محمد و جعفر.... ، به عباس و آن گاهی که دیگر نتوانست روی اسب بماند، دل مده!
به حسینت.... به حسینت.... تو را به جان حسین! آرام باش که آرامش تو نبض هستی را آرام خواهد کرد و یتیمان دشت نینوا کمی خواهند خوابید!
بانوی وقار به وقار رباب بیندیش! که امشب بدون «علی» شبی دردناک است....
Design By : Pichak |