دلنوشته ها
امروز، پایان لحظه شماری زمین است.
مردی آسمانی میآید که شورانگیزترین پیامها را به همراه دارد. نگاهش، سرشار از نهج البلاغه است و اخلاقش، منطبق با قرآن. از خطبههایش، دریاتر وجود ندارد. کجایید، سرمستان واژههای علوی؟!
کعبه، در هلهله فرشتگان، برای میلاد عشق لحظه شماری میکرد؛ میلاد علی مظهر عشق و صفا و تفسیر بلند عدالت و شجاعتاست.
مولا! ولادت تو، آفتابیترین روز تاریخ بود که روشنایی روز را خجل کرد.
حجرالاسود، بر دستهای تو بوسه زد و مسجد الحرام، تو را در آغوش گرفت، صفا و مروه به نظاره ات نشستند، تا این که همانند آفتاب، از درون کعبه سرزدی. آن گاه، لبخند بر لبان عدالت نقش بست.
ای آشنای نخلستانها و ای همدم چاه! ای دردآشنای کوچه پس کوچههای کوفه! سکوت تو، بلندترین فریاد در تاریخ بود که در پژواک خویش، طنین مردی را داشت که ردپای مظلومیتش هنوز در بستر تاریخ جاری است.
ای نبأ عظیم و ای صراط مستقیم و ای لبریز از شجاعت و سخاوت! ذوالفقارت، برترین و گویاترین حدیث مردانگی است.
ای کامل کننده دین احمد و ای سنگ صبور محمد صلی ا... علیه و آله وسلم ! تکرار نام تو، بیابانهای خشک ظلم و تبعیض را به سبزترین باغهای عدالت، پیوند میزند.
کائنات، با تکرار نام تو به تکاپو میافتند و قیام میکنند.
ای فراتر از عشق زمین! همه شاعران، دیوان خود را با نام تو آغاز میکند.
امیر مهربانی! تو آمدی و ناخدای کشتی نجات بشریت در عصر دلمردگی و جهالت شدی.
یک آسمان بلاغت و یک کهکشان فصاحت! تو فاتح دلهای عاشقان و التیام زخمهای ضعیفان و مرهم دلهای غریبانی، تو آبروی انسانیتی!
ای سراسر بخشش و عدالت! دستمان گیر که محتاج سرکوی توایم!
نامت بلند است؛ چونان پیشانی ات که خود، معراج آفتاب است و رویشگاه ماه.
آراسته به هزار ستاره روشن روحت اقیانوسی که تلاطم و سکوت، بیقراری و آرامش و خشم و لبخند را به هم آمیخته و در خویش گرد آورده است.
می آیی ای تنها «جوانمرد» گیتی در چکامه تاریخ! میآیی و گلها به احترام تو برمی خیزند، تا سبزی ردای تو را بر دوش خویش، برای همیشه برگیرند؛ که اگر جهان به جمال زیبای علی علیه السلام روشن نمی شد، هیچ رویندهای به غنچه نمی نشست تا در نسیم نوازش تو، گلخانه دین را بیاراید.
جهان، اگر علی نداشت، بار گناهان بنی بشر، همه چیز را به آتش میکشید.
آن گاه که دیوار کعبه برای میلادت گشوده میشد، گویا میشنیدم که ملائک میگفتند:
کعبه شیرینی طلب کرد از خدا
لب گشود و دید در کامش علی است
ای ذوالفقار صبر! آغاز میشوی تا روزی، استخوان دردها در گلوی تو، کوفه نامردها را به تصویر بکشد.
ای افلاکی ساکن خاک! میلاد تو، اولین غسل کعبه برای رهایی از خاطره بتها بود.
از تمام آسمانها صدایت و نجوای شبانگاهیات را میشنوم، نجوایی با گونههای خیس که عطش روزهای نیامده را سیراب میکند.
Design By : Pichak |