دلنوشته ها
کوچههای سامرا، چراغان میلاد کسی است که با آمدنش، حجت را بر زمینیان تمام میشود. میآید و فرشتگان مقرب، با کاسههایی از آب و شکوفه، به چشم روشنی نرگس میآیند.
جهان به پیشوازش میشتابد با سبدهایی از یاس سپید.
طوفانها فرو مینشینند و زمستان، خانه خراب نفسهای اردیبهشتیاش به دوردستترین کوهها میگریزد.
ای موعود دلهای خسته! میآیی و روزهای پیرمان، جوانی از سر میگیرند.
کجاوه بهار، فرود میآید در کوچههای پر درخت انتظار.
پلک که میگشایی، کاینات با چشمهای تو به گفت وگو مینشیند؛ آن گاه، میوههایی که شاداب و درخشان بر شاخهها نشستهاند، برایت شعر میخوانند.
گلهای سرخ، از نخستین لبخند تو آغاز شدند و نسیم از نفسهای معطر تو سرچشمه گرفته است.
عرش، در قنوت تو آرام میگیرد. با تو، زمین در آستانه پرنده شدن مانده است. با تو خزانی نیست و خوابهای آشفته باغ، به رؤیای سبز رویش بدل میشود.
نامت، سپیده ای است که دهان آسمان را متبرک میکند. بازگرد تا دیوار بلند انتظار، فرو بریزد، تا پنجرهها به سمت روشن ظهورت گشوده شوند و سینه سرخان غریب، بر بام عدالتت ترانه آشنایی سر دهند.
ای مسافر سالها! بی تو لحظههایمان در غبار فراموشی مدفون است.
بی حضورت، زندگی، تکراری است بیهوده که تیغهای رخوت بر تار و پودمان میزند.
بادهای وحشی، بر پیکر نازک شکوفههامان فرود میآیند و به خاکشان میریزند.
شنیده ام که کسی هست؛ ایستاده بر درگاه آخرین صبح رهایی و تمام مویههای بر باد رفته را در کوله بار تنهایی خویش دارد. ای امام پس پرده نشسته، امامیکه وعده داده پیامبری و تکیه گاه یازده امام پیش از خود!
بتاب تا روشن شود بهشت به میلاد فرخنده و مبارک نامت. مهدی، موعود امامت!
بتاب تا باران معنی شود و سیراب از روشنای حضورت؛ بتاب تا شانه خسته رهگذران با گرمای حضورت باصلابتتر از پیش و با اقتدار در مقابل ظلم، کفر و نفاق بایستد.
Design By : Pichak |