دلنوشته ها
دانههای انگور، مرثیه خوان غربت توأند.
تو چه خوب میدانی که کربلای تو، همین کاخ تبه کاری است.
مامون، زهر جفای خویش در انگور ریخت، تا آفتاب خراسان را به کسوف وا دارد.
جاده بازگشت به کهکشان، از عمق زهرآگین ترین خوشههای انگور میگذرد. آه! که این کهکشان، چه جاده جگر سوزی دارد؟!
نفرین بر آن شب سهمناک که هشتمین چراغ را به کشتن برخاست !
ای بزرگ! ای آنکه پرواز را به بندگی خداوندان میلهها ترجیح دادی و رفتی! حالا قرنهاست که آسمان، پرهای بلندت را تکثیر میکند.
قرنهاست که آفتاب، از مشرق خراسان تو برمیخیزد. تو، الفبای غربت را به تفسیر نشستی؛ وقتی که خلیفههای تاریک، بر مسند بیداد، به قهقهه نشسته بودند.
تو آن فریادی، که کوههای زمین به انعکاس همیشهات کمر بستهاند.
امشب، آهوانه در دام سوگ تو گرفتارم. ابرهای بغض تمام دریاها، از هر جای عالم، به آسمان اندوهناک توس آمدهاند تا گریههای عزادار خود را بر خاک دلگیر مشهد ببارند.
ای پادشاه کشور عشق! حرمت قبله گاه دلهای عاشق است و بارگاه ملکوتیات، مطاف ملائک.
تو با آمدنت، کودک اندیشه را در این دیار، بالندگی آموختی و بر وسعت این سرزمین، حدیث روشنایی خواندی.
تو مسیح دلشدگانی که حرمت، مأمن دل سوختگان گردید و حریم زیارتت را خدا بنا نهاده است و مستضعفان، بر سر کوی تو منزل گزیدهاند.
تو طبیب دلهایی و مرهم نهنده زخمها، که ذکرت بر هر دردی دواست و زیارتت، التیام دهنده رنجها و غمهاست؛ پنجره فولادت، دریچهای است به سمت امید، که گدایان کویت، با قلبهایشان بر آن دخیل میبندند.
تو شفیع خلقی و ضامن آهو؛ تو میوه باغ رسالتی و هشتمین ستاره فروزان آسمان ولایت.
تویی کتاب محکم توحید و شرط ایمان! ابر رحمت با کرامت تو باریدن گرفت.
ای امام رئوف! مزار تو مأمن انس جانهای گریزان است؛ فیروزه جمالت، قرار از عاشقان ربوده؛ رفتار علویت، جملگی آیاتی از ولایت توست؛ قلب این سرزمین با عنایت توست که میتپد.
Design By : Pichak |