دلنوشته ها
رمق بال و پر پرستو، اندک است؛ پرستوی سه سالهای که از طواف رأس بریده قرآن باز میگردد و دیگر هیچ آرزویی در این خراب آباد ندارد .
از گریه آمده؛ از بغض، از حماسهسازی اساطیر توحید و شمشیرهای خداخواه، از غارتگری چشم بستگان به روی آفتاب و حرامیان منع آب و ایمان، از تلاقی پیکرهای شهید، با نیزه های بیآبرو؛
آه از این سفر دور و دراز! آه از این توشه مصیبت که منزل به منزل سنگین تر، بر شانههایش پیش میآید.
یا رب امشب چه شبی است.
در و دیوار فروریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را میسرایند؟
امشب، غمگین ترین ماه، آسمان دنیا را تماشا میکند.
آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را میفشرد.
امشب فرشته های سیاهپوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین میآیند و ترانه غم میسرایند.
در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر میکوبند.
امشب چشمه های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون میبارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است.
متابای ماه! که امشب خرابه شام، از داغ گل سه ساله حسین(ع)، تیره ترین خرابه دنیاست.
رونق خرابه های خاموش، شمع آن شبهای بی بستر و بالین در سوسویی غریب سر به دیوار سکوت نهاد و پروانه نفسهایش برای عروج، اذن از پدر گرفت.
آسمان تاریک امشب! چه ستاره زیبایی به آغوشت میآید.
Design By : Pichak |