دلنوشته ها
آسمان، بغضی چندین ساله داشت و مادران، چشم به کوچه باغهای امید دوخته بودند، شاید نشانی از فرزندان حماسهساز خود بیابند.
گلهای پژمرده لبخند بر لبان همسران، در انتظار بارش ابری در فراسوی زمان بودند و شهر از انتظار میتپید. کوچه از عطر یاس پر شده بود.
اشک شوق، در چشمها موج میزد. قلبها در سینهها تپش داشت. اضطراب در هق هق گریهها نهفته بود و چشمان انتظار، به آن سوی افقهای دور دست خیره بودند؛ به آن جا که گلهای پاک و مقاوم ایثار، در برابر وزش تندبادهای دشمنی، عاشقانه پایداری میکردند تا نمادی باشند از استواری این ملت به پا خاسته و از جان گذشته.
همه چیز مهیا بود تا چشمها شاهد بالندگی عشق و ایمان و شور و شوق وصف ناپذیر پرستوهای به آشیان برگشته بود.
هوای شهر، بوی وصال میداد. آسمان، از پرواز لبریز بود.
ناگاه قفسها شکسته میشود و آسمان، بازگشت پرندگانش را با دستانی از سپیده و نور، دف میزند. خنیاگران عشق، زیباترین پردهها را مینوازند و به سماع میآیند رهایی این همه صدا را.
سیاوشان میآیند؛ لاله رخ و فراخ سینه و آتش هر چه ناامیدی، فرو مینشیند. لبخندشان پل میبندد عرش و فرش را.
چشمانشان، رستنگاه نسیم و ستاره است و همواره از دهانشان، طنین مقاومتی سرخ میتراود.
می آیند با بالهایی زخمی، اما سربلند و استوار. خیابان در خیابان، بوی عود و اسپند است و وفور واژههای روشن آمدن.
کوچه در کوچه، سمفونی بهار است که فرزندان آفتاب را به استقبال آمده است.
می آیند و انتظار کبود مادرانشان، با شوق تغزل به پایان میرسد. می آیند و برف آن همه دلواپسی، در هرم نفسهایشان ذوب میشود. با کوله باری از همت و ایمان، رفتید و بازمی گردید با کفشهایی از غرور و جاودانگی.
شکسته اید قفلهای ظلمت و تیرگی را و از چشمان سپیده دمان سر برآورده اید.
خانههای ابری مان در روشنای آمدنتان، پنجرههای خویش را میگشایند و وطن، خجستهترین سرودها را به پیشوازتان میخواند.
این خاک، این خاک مقدس، با آغوش باز ایستاده است؛ به انتظار قدمهای نستوه، به انتظار قدمهای صبورتان.
بوی سالهای جنگ میآید. دستهایتان از زخمها و گلولهها پر است؛ دور از این خاک و کوچههای روشن سلام و صلوات هر روزه، چه بر گامهای شما در غربت گذشت؟
خوش آمدید، دستهای از طواف زخمها و گلولهها برگشته! این خاک، این خاک مقدس، خودش را زیر گامهای شما به یاد میآورد. شما، پرچمی دیگر از سربلندی و عزت، بر تارک این خاک همواره پیروز هستید.
ای پرندگان رها شده از حصار تنهایی! سالها بود که تشنه یک جرعه پرواز بودید.
خوش آمدید!حضور بهاری تان در آغوش میهن، یادآور سالها عشق و دلاوری و پایداری شماست.
Design By : Pichak |