دلنوشته ها
خونی که در رگهایم جاری است، همان عشق است.
عشق سرخ و خروشانی که خالق مهربانم در وجود من سرازیر کرده.
عشقی که چون معجزه، معجزهای مستدام در سراسر هستی ام روانه است و حیات میبخشد.
اگر جایی از این دنیا، کسی عشق را برای زندگیش کم بیاورد، من به یاریش میشتابم. با رگ رگ وجودم، با قطره قطره خونم، عشق را برایش به ارمغان میبرم.
باید همه با هم زندگی را تجربه کنیم.
باید همه با یکدیگر بودن را قسمت کنیم وگرنه زندگی، کسالت بیهودهای است که زیباییهایش همه میپژمرند و به هیچ چشمی دل انگیز نمی آیند؛ وگرنه خدا از بندگانش ناامید میشود و دیگر هیچ عشقی نمی آفریند.
عشق را اگر هدیه دهی، افزونتر میشود و لحظه به لحظه بیشتر تجلی پیدا میکند.
ای دوستی که نمی شناسمت! من فصلها را با تو میخواهم؛ درختها را با تو، نسیمها را با تو.
شاید تو پدر من، برادر، مادر، خواهر یا حتی خود من باشی. پس به امید سلامتی تو و خودم، خونم را هدیه میکنم؛ چون میدانم دنیا بی تو، یک تلفظ عجیب از زندگی است؛ هرچند نمی دانم تو کیستی!
اهدای زندگی به دیگران چون عطر لیموهای ترش خاطره انگیز و چون رقص شاخههای گل سرخ و سیبهای سرخ بر رودخانههای مواج به یاد ماندنی و نافراموش است.
چقدر لذت بخش است چونان باران بیمضایقه مهربان بودن. قطرههای خون بهاری است که پیشکش میکنیم تا هیچ وقت زندگی دیگران به زمستان نرسد.
چنان که رسم مؤمنان است، انفاق میکنم و چه بهتر انفاقی که در راه خدا باشد!
من هم خونم را انفاق میکنم، برای رضای خدا؛ به شکرانه سلامتی که در وجودم به ودیعه گذاشته است؛ تا بتوانم با تو هم نفس شوم.
Design By : Pichak |