دلنوشته ها
رمضان، دستهای رحمت خود را سایه سار آسمان مدینه کرده است .
پانزدهمین خورشید «رمضان»، زلفهای طلایی خود را روی پنجرههای گشوده شهر پاشیده است. نسیم ملایمی، بالهای لطیف قاصدکها را به سماع وا داشته است.
باران، روی شانههای خاک گرفته خیابانها میزند و «مدینه» از بوی خاک باران خورده، لبریز شده است.
آن طرف تر، فوج فوج ملائکه سبزپوش اند که با سبد سبد ریحانههای بهشتی، به خانه «علی علیه السلام» نازل میشوند.
کوچه «بنیهاشم» است که درهاله ای از نور و خنده گم شده است.
و نجوای ملکوتی پدر، که عرشیان و فرشیان را به سکوت وا داشته است.
فصل، فصل آغاز است و شب، شبی شگفت! دریچههای آسمان در مقابل چشمان بهت زده زمین باز است و ساکنان عرش، آن قدر پولکهای ستاره بر زمین پاشیدند که زمین در نور گم است.
فاطمه، از اقیانوس بیکران وجودش، کویر تشنه جان عاشقان را با جوشش کوثرش سیراب میکند و چه خوش نسیمی است ترنم یاس، بر جان خسته باغ فرتوت اندیشه بشریت!
بهار در بهار است و دامن دامن شکوفه بر پهنه خاکی میروید و طوبای سخاوت باغ ولایت، شکوفه میکند. زمین، زیباتر از هفت آسمان، نورباران میشود و آسمان، غرق در تبسم است.
کوچههای مدینه بوی یاس میدهد، بوی عطر معراج سپیدهدم و زمین سجده گاه فرشتگان است.
دنیا به سمت مدینه میچرخد و روزگار به انتظار، مدام به ساعتش نگاه میکند که در کدامین ثانیه، خاک را با قدمهای سبزت بارور خواهی کرد.
آسمان، آکنده از پرتو جمال جمیل حضرت میشود و عرشیان، حسن نام مبارکش را تحسین میکنند؛ نامی که جوانمردی و کرامت، مدیون حسن نظر و ملاطفت نگاه اوست.
چندان کریم و جوانمرد که دشمن، مقابل سخاوتش تعظیم و دوست، گرفتار عشق کبریایی آستانش میشود.
نامش چنان شریف که عطر یا جمیل از آن میتراود و یادش چنان عظیم که تعظیم دلها را به همراه دارد؛ نام و یادی که همیشه همراه با غریبانههای ماست.
جهان، زیر سایه یا کریمهای محبتت ـ که از بام نگاه فاطمی ات دسته دسته پر کشیدند ـ آسوده است و نبض دنیا، پیش قلب تو تنظیم میشود. خانه ذوالفقار و کوثر، از وقتی تو آمدی، بهشتی شد؛ لبریز از عطر تنت.
شکیباترین سردار!
سلام بر تو، آن لحظه که با شکستن لبخندت، بهار را به دنیا هدیه دادی و سلام بر تو و لحظه لحظه زندگیت.
Design By : Pichak |