سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

واژه‌ها به مبارک باد قدوم تو آمده‌اند. ای بوته معطر دودمان محمد(ص)! هر روز تکرار می‌شوی و پایانی برایت نیست.

صدای گام‌های تو، کوچه‌های مدینه را به یاد سبز پیامبر می‌اندازد .

قامت تو، نخل‌ها را مبهوت کرده.از کوچه باغ‌های آسمان، ملائکه به تماشای چهره ملکوتیت نشسته‌اند.

تو، نور چشم و مایه دلگرمی پدری. خورشید از روی پر فروغ تو دلگرم می‌شود و هر صبح می‌تابد.تو سیمای پر مهر پیامبر را در خاطر همه تداعی می‌کنی و همه را به یاد پیامبر می‌اندازی.

 باغ، چشم انتظار بهار است. همه منتظرند تا تو بیایی و عطر و بوی پیامبر را بیاوری.

از ابرها باران نور می‌چکد. آسمان، در پوست خود نمی‌گنجد، چهره مهتاب از شرم گل روی تو، گل انداخته.  ستاره‌ها، گرد خانه‌ای می‌چرخند و از ابرها، باران نور می‌چکد. ستاره‌ها، هلهله می‌کنند برای آمدنت. همه چشم در راهند تا تو بیایی.


 تو می‌آیی و ظلمت ادراک را چراغان می‌کنی و به همه چیز، هویت و اعتبار می‌بخشی؛ به جوانی، به پاکی، به حیا و شرم، به عبادت و عبودیت، به بندگی و زندگی و...

تو می‌آیی و همه خواب‌های مسموم، تبخیر می‌شود. تو می‌آیی و نور، در رگ‌های زمین جریان می‌یابد.

نگاه تقویم‌ها پر از بهار می‌شود، دلاویز؛ و کتاب خاطرات دنیا، بوستانی می‌شود عطرافشان.

گنجایش هستی از این بیش نیست و این همهدر مدینه از نام اوست.

حماسه از چشم‌های تو آغاز می‌شود. رشادت یعنی «تو»؛ وقتی که در رکاب پدر، تار و پود حادثه را شمشیر زدی.

امروز می‌آیی؛ علم عشق بر دوش، با نشانه‌ای از آن سوی آسمان، و زمین با خنده‌های نخستینت، شکفتن آغاز می‌کند.

در وجودت تکه‌ای از بهشت جا مانده ؛ آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب می‌تراود.

روشنای چهره ات با افق‌های دور و درخشان نسبت دارد. پرندگان، چشم بر قانون رهایی‌ات دوخته‌اند.

می آیی و از جای گام‌های سپیدت، درختانی از آینه قد می‌کشند.

بر اسب که می‌نشینی، بارانی از ستاره باریدن می‌گیرد. مهتاب، امواج نگاه توست که بر دامن آسمان می‌ریزد.

تو علی اکبری؛ علوی(ع) سیرت و محمدی (ص)صورت. آئینت جوانمردیست. شاعرانه‌ترین واژه‌ها، شعر بلند حماسه‌ات را سرودن نمی‌توانند.

 محرم در محرم تصویر تابناک توست که بر صفحه خون‌رنگ عاشورا می‌درخشد. لب‌های ترک خورده‌ات، سال‌هاست فرات را سر در گریبان نگه داشته است. تو اردیبهشت فصل‌های جهانی. خاکستری ترین روزها را خورشید کلامت به تپش وا می‌دارد.

امروز می‌آیی و ما فانوس‌های عاشقی در دست، میلاد خجسته‌ات را نور می‌پاشیم.

می آیی و چکاوکان روشنی، روز آمدنت را به ترانه می‌نشینند و رودهای زمین، بهار آمدنت را آواز می‌خوانند.

امروز، روز ولادت توست، مولای جوان و جوانمرد!روزی که خداوند خواست تا چهره ات آیینه جمال نبوی صلی ا... علیه و آله بشود. روزی که خداوند خواست تا از تبسم نگاهت، آفتاب بر شوق آید.

امروز، روز توست؛ روز تولدی شیرین که طعم نبوت و ولایت را توأمان دارد. عطر صلوات، شش جهت آسمان و زمین را فرا گرفته است.

امروز، سروش آسمان، تهنیت گوی مولودی است که روزی همت بلندش، او را از ناسوت خاک به لاهوتستان افلاک خواهد برد.

امروز، روز ولادت توست. تویی که عشق از یادآوری نامت به خود می‌بالد و آسمان، شکوه تو را هماره با عطر صلوات، می‌ستاید.

 

 


نوشته شده در دوشنبه 96/2/18ساعت 10:24 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak