دلنوشته ها
پلاکی از جبهه برگشتهام. با عطر و بوی بهشت . آغشته به خون شبنشین کانالها! و همنشین انتظار.
خاک، مرا دربرگرفت. خاک تنم را پوشید. لالهای سرخ جوانه زد.
از امتداد غربت غرب میآیم. با شانههای صبور خاک گرفته خاک جنوب و نگاهی که پی جوی مادری دل نگران است. کانالهای غریب را غریبانه جستهام.
سنگرهای آبی بیآلایش همدمم بودند. شبهای من غریبترین شبهای شام غریبانند.
هفت آسمان از من دور نبودهاند. من فدای جبههام. شهره گمنامی. خوابیده در شیارها! بیهیچ سایبانی! دلم از مرز بهشت میآید. گمنامی مرا خوشتر است. در کانالها بهتر میتوان نفس کشید. راه آنجا تا بهشت یک دهن ناله است.
شیارها را خوب میشناسم. شبهای تنهایی را لمس کردهام ودرد غربت را خوب میفهمم. عطش را چشیدهام.
روزی گردن آویز شجاعمردی بودم. قامتی بر خاک افتاد و قناسهای او را به بهشت رساند.
دیروز در فرش قدم میگذاشت وامروز در عرش راه میرود.
دیروز برای عروج خویش دست به دعا برمیداشت و امروز برای این وصال شاکر.
... آسمان از حضور پرندههای مهاجر سرشار است! دوباره، دستهای دیگر، از زمین کوچیدند.
یک گروه از پرندههای مهاجر، روی شانههای شهر، تا بهشت بدرقه میشوند!
روی تابوت ها اسمی ننوشته است؛ باز هم شهدای گمنام! تابوت ها همه شبیه هم هستند.
شهرت این شهدا، گمنام بودنشان است. شهرت این شهدا، غریب بودنشان است.
انگار دوست ندارند، کسی آنها را بشناسد.انگار می خواهند گمنام، به سمت خدا بروند!
قافلهای کوچک، اما خوشبخت، با عطر صلوات و اسپند، آرام آرام پر میکشند!
و باز هم نگاه مادر، بارانی میشود؛ میبارد و میبارد، هر بار که از این قافلهها، به شهر میآیند، نگاه مادر بارانی میشود، حال و هوای دل مادر بارانی میشود، و اصلاً خود مادر، باران میشود وآرام آرام میبارد!
مردم، دلهایشان را به تابوتها گره میزنند. مردم، دلهایشان را به پرندههای مهاجر میسپارند.
بعضیها آرام آرام زمزمه میکنند. پدری سراغ تنها پسر گمشدهاش را میگیرد!
مادری با خون دل، روی دیواره تابوت مینویسد: سلام مرا به مادر مظلومهتان، فاطمه علیهاالسلام ، برسانید و بگویید:مادری، سخت چشم به راه پسری گمشده است.
آسمان، دلش میگیرد؛ آسمان میبارد؛ آسمان خون میبارد.
و پرندههای مهاجر ـ با بالهای زخمی ـ ، از بلندای شانههای شهر، تا بهشت پر میکشند.
پرندههای مهاجر! خوش آمدید، سفر به خیر!
خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند.
خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند.
خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند.
Design By : Pichak |