دلنوشته ها
همیشه پارهای از حرفهای من با توست
همیشه دست نیازم، خدای من، با توست
من از دریچه شبهای قدر لبریزم
ولی گشودن زنجیرپای من با توست
با طوماری از توبه و انابه در دل، با زنجیری از تعلقات در پا، ولی با اشتیاقی وافر از حضور و پیوستن به دریاها در سر .
با دستهای سراسر مملو از عطر «رمضان»، با چشمهایی پر از بالهای اشتیاق پرواز در آسمان این ماه رحمت و برکت و با هزاران امید و دلواپسی، آمدهام تا گشایش دوباره دروازههای رمضان را وضو بگیرم و دستهای آلودهام را بیشتر بالا ببرم که عطر توبه از تمام ماههای دیگر، بیشتر به مشام میرسد.
دوباره رمضان آمد؛
با همان شور و شوق سحرگاهان و حس و حال تنگ غروب و حال و هوای وقت اذان مغرب.
با همان عطر شکوفههای بهاری و ماندگاری عطر گلهای بهار نارنج امید.
رمضان آمد و فصل فرصتی دوباره است برای میهمانی خوان کرم و مغفرت الهی؛
فرصتی دوباره برای بخشوده شدن و انسانی دوباره بودن،
فرصتی دوباره برای وضو گرفتن از چشمههای زلال رمضان،
فرصتی دوباره برای زمزمه «یا مفزعی عند کربتی و یا غوثی عند شدتی الیک فزعت و بک استغثت و...» دوباره آمدهام تا گشایش درهای رحمتت را شاهد باشم.
خودم را ورق میزنم.
کوله باری خالی از بار سفر دارم، باید توشهای بردارم، برای راهی که حتمی است، برای گردنههای رفیع و جادههای پر پیچ و خم. خودم را ورق میزنم. با دستهایی پر از امید و تمنا، انتظار میکشم ماه نزول رحمت را؛ ماه نزول قرآن را.
وضو میگیرم و خودم را آماده میکنم.
لبهایم از اشتیاق ترک برمی دارد.
کوچههای باورم بوی باران میگیرد و رمضان با دامنی از گلهای یاس و نسترن بهشتی، از راه میرسد.
آری! امروز طلیعه مبارک ماه رمضان است.
دوباره عطر مناجات، در تمام کوچه پس کوچههای شهر پیچید.
دوباره زمزمه دعای سحر از مأذنه دلها برخاست.
دوباره ثانیههایمان بوی خدا گرفت و در لحظه لحظه زندگی مان لطف و رحمت حق جاری شد.
خزان غفلت از باغ سینهها رخت بربست.
غنچه ذکر و دعا بر لبهای تشنه و روزه دار شکوفا شد و چشمههای جوشان اشک، چون آبشاران از چشمهای توبه کاران روان شد.
و خاک، بوی افلاک گرفت.
دروازههای بهشت، به روی زمین گشوده شد.
شعلههای سرکش جهنم به خاموشی گرایید و نام بلند خداوند، چون موسیقی دل انگیزی در تمام هستی جاری است.
ضیافت ا... از راه رسید و بهترین ساعتها، بهترین ثانیهها، بهترین روزها و شبها در صفحه تاریخ رقم خورد.
Design By : Pichak |