دلنوشته ها
بوی خوش کدام بهار است که پیچیده در گستره خاک؟ نسیم، پیراهن معطر کدام بهار را به تن کرده ؟
پروانهها، بوی خوش کدام گل نورسته را شنیدهاند که از گوشه گوشه جهان، دامن کشیدهاند به حوالی مدینه که تحصن کردهاند پشت در خانه «ثامن الائمه»؟
هیجان کدام حادثه آسمانی، چنین به تپش انداخته است قلب زمان را؟
خاک، نفس میکشد عطر بهشت را از قدمهایش .
تمام پنجرهها، پلک گشودهاند به چشم انداز سیمای ملکوتیاش.
آهوان دشتهای دوردست، دشت به دشت و کوه به کوه، دویدهاند عطش عشق را، با بوی زلالی چشمه جوشان کرامت او.
عطر صلوات فرشتگان است در دهان مدینه.
دیگر داشت انتظار آمدنش، نفس گیر میشد برای روزگار، اما او چون حقیقتی آشکار، از دامان «خیزران» سر برداشت تا «امامت» از شاهراه امن حضورت عبور کند؛ تا «عشق» بر سر خوان کرامتش مهمان شود، تا «ولایت»، در سایه سار مهربانی اش بیاساید.
چراغهای کم سوی زمان خاموش میشوند تا شاهد طلوع نهمین خورشید «امامت» باشند؛ خورشیدی که طلوع جمال بیمثالش را پیامبر صلی ا... علیه و آله بشارت میدهد!
چراغهای کم سوی زمان را چگونه طاقت پرتوافشانی جمال اوست؛ جمال دلارایی که آسمان و زمین، محو نورافشانی اوست و مدینه را دیگربار عطر صلوات فرا گرفته است.
جهان، هفده سال در هوای آرامش الهی اش تنفس خواهد کرد. جادههای هدایت، در سرگردانی انتظارشان به محدوده قلمرو حضور او رسیده اند.
در شریان رجب، هیجان میدود و شور غوغا میکند.
می آید موسی علیه السلام زمان، که فرعونهای سیاه اندیشه عباسی، از معجزه «موسوی»اش، شگفت زده خواهند شد و با کمال خردسالی، عظمت نام تبارش را در سراسر هستی جار خواهند زد!
پیران قبیله، عاجز از درک مفاهیم بیانش خواهند شد و منطق علوی اش علیه السلام ، شگفتی ساز عرصههای دانش خواهد بود!
می آید عیسای زمان، که از انفاس سبحانی اش، مردگان جهل، به زندگانی جاوید معرفت خواهند رسید.
هرجا قدم بگذارد، از برکت گامهایش، زندگی جاری خواهد شد!
پدر، با نهایت شادمانی در آغوشش میگیرد و محو جمال نورانی اش میشود!
هلالهالههای نورانی، طلوع طلعت دلدار را مژده میآورند!
موجی از فرشتگان از عرش تا فرش پرواز میکنند، غنچهها میشکفند، ابرها هلهله میکنند و نور از هر سو میتراود، بوی میلاد دریایی از سپیده میآید!
صدای گامهای میهمانی گرامی در رواق دل عاشقان میپیچد.
آری! مردی میآید از نورستان!
دامن دامن مهربانی و سخاوت همراه دارد و دستهایش از بوی بخشندگی سرشار است.
جوان ترین جوانههاست که موهبت رویش هدایت را بر پرده روشن اندیشهاش سپرده اند.
تلألونهمین گوهر پرورده در صدف عصمت و تمامی مجد و شرافت و عظمت است.
هیچ گلی از دانش در برابر فرزانگی و آگاهی وی، تاب قد کشیدن ندارد.
روشنای تمامی حیات، امام جواد علیه السلام ، مردی از طایفه توحید، مؤمنان را همیشه نوید، گلبوته سبز شهید.
زبان گویای همه پاکیها و پاسدار همه شرافتهاست
امروز نوری دیگر نیز بر زمین میتابد
او را از آسمانها، ملائک دست به دست تا زمین آوردهاند تا از گلوی گداخته کربلا، صدای زاریاش، کائنات را درهم بریزد و بیاشوبد خواب شیاطین را پای فراتی که تشنگیاش را دست افشانند.
پرندگیاش را بال گشوده در آسمان چشمهای پدر.
آمدنش بوی عروج میدهد و بال گشودنش شمیم آمدن.
قنداقهاش را عرشیان دست به دست میکنند تا صدای اذان پدر در جانش ریشه بدواند و برایش از پروازی تا همیشه بگوید و برایش اشک بریزد کودکی و تشنگی و مظلومیتش را.
او را در سپیده دمان نور، شست وشو دادهاند با خورشید که میدرخشد در دستهای پدر و گلوی نازکش، رازناکترین ماجرای عاشوراست که بوسه میزند حسین(ع) بر آن از امروز تا شش ماهگی عروج، از امروز تا تلخی عاشورایی که از گودی دستهایش بال خواهد گشود در آسمان سرخ شهادت.
آمده تا آب در زلالی امواج دیدگانش معنایی تازه بگیرد.
دستی از جنس بهار، او را این چنین سبز، او را اینچنین پرشکوفه خواسته است.
گویی او را از نور آفریدند تا فانوس کوچک چشمهایش در آسمان خرابههای شام، بی تابی رقیه را تاریک نگذارند.
آمدنش را شوقی است سرشار و اندوهی است سرشارتر؛ چرا که کودکیاش را تاب نخواهیم آورد این گونه در خون تپیده.
لبخند میزند تشنگی در راه را.
علی اصغر! آمده تا کوچک ترین سرباز حسین (ع) باشد.
Design By : Pichak |