سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

بغضم را کدام گوشه خاک اشک بریزم، بر خاک غربت گرفته بقیع، یا کوچه های غریب کوفه؟

چشم هایم در جست وجوی قطعه ای است که خاک آن را توتیای چشم خویش گردانم. مدینه مدینه در بغض خویش می پیچم و فرو می خورم ناله هایم را .

به بقیع می اندیشم و به تو و گمان می کنم گم شده ام را در آنجا یافته ام.

چند ستاره اشک بریزم در سوگ رفتنت؟

چند پروانه بسوزم از خاموشی ات؟

 چند شمع آب شوم از آتش عشقت؟

با تو حرف می زنم، ای خاک، ای غربت همیشه، ای اندوه بی پایان!

با تو حرف می زنم ای بقیع!


جایی جز تو را نمی شناسم برای واگویه کردن رنج هایم.

جایی جز تو را نمی شناسم برای به پا کردن عزا.

بگو چگونه تاب آوردی هق هق فرو خورده حسن علیه السلام و حسین علیه السلام ؟

چگونه تاب آوردی شانه های خمیده حیدر را؟

 چگونه تاب آوردی شب مصیبت را، شب رنج را؟

چقدر خالی است نجوای شبانه تو در گوش حقیقت!

چقدر خالی است در خانه، بوی یاس های دامنت!

چقدر خالی است در خانه، آواز دل انگیز کلامت!

صدای کدامین حنجره زخمی است که مشت می کوبد بر ثانیه های زمان؟

فریاد کدامین نای از نفس افتاده است که ستون های عرش خدا را به لرزه می افکند؟

مویه های جان سوز کدام بال و پرسوخته است که ققنوس وار، می سوزد و در لهیب شعله ها گم می شود؟

مدینه! چرا خاموشی؟

کوچه بنی هاشم، چرا دیوارهایت را آوار نمی کنی بر سر این نامردمان؟

آسمان گرفته و بی قرار! چرا باران سنگ های جهنم را نمی ریزی بر سر دوزخیان روی زمین؟

ای ابرها، ببارید!

ای نخلستان ها، گیسو پریشان کنید!

ای کوچه های مدینه! زمین دیگر هرگز روی سعادت نخواهد دید و داغ فراق فاطمه علیهاالسلام ، تا ابد بر پیشانی تاریخ خواهد ماند.

 

 

 


نوشته شده در شنبه 94/12/22ساعت 4:46 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak