سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

ای روزهای تکرار نشدنی!

به پیشوازت آمده ایم ای ماه مقدّس! ماه قدر! ماه تقدیر! ماه علی(ع)

به پیشوازت آمده ایم در شکوه روزهایی از خدا و شب هایی از ملکوت؛با دلی سرشار از عشق و شور و با چشمی امیدوار به رحمت .

عطری از خدا وجودمان را گرفته و رنگی از وصال، بر حجم باورمان نشسته است.

آسمان در فرود موجی از فرشتگان، در فرارس سپیده دمان، بارانی از رحمت و نعمت است.


آفتاب در ترنّم شورانگیز عشق، بر پیشانی سحر، بوسه می زند و از هر سو آوای دلنشین و روح بخش مناجات، گوش جان را می نوازد.

به پیشوازت آمده ایم در روزهایی که رنگ خدا دارد و رنگ مهربانی.

آسمان، آغوش گشوده و زمین از زلال «ربّنا» متبرّک است و در حریم ملکوتی «ابوحمزه»، دل ها میهمان نیازند و میزبان رازهای ناگشوده!

به پیشوازت آمده ایم در روزهایی که روزهای مسجد است و سجود، روزهای سحر و سجّاده.

به پیشوازت آمده ایم در شب هایی که شب های نیاز است و راز؛ شب های وحی است و احیا؛ حیات است و تحیر؛ در شبی که دل ها مصفّای قرآن است و مصلاّی مناجات.

به استقبالت آمده ایم ای ماه روشن ضیافت آسمانی! با کوله باری از اشک و با دامنی از اندوه.

به استقبالت آمده ایم با چشم هایی که طعم گناه را مزمزه کرده اند؛ با دست هایی که گرفتارند؛ با گام هایی که سست اند؛ با زبانی که زخم اندود است و با قلبی که آرام نیست.

چگونه تو را بخوانیم ای روشن؟ ای کدامین ماه متعالی! چگونه تو را بخوانیم؟

تهی از اندوه، تهی از غفلت، «قدر» را ندانستیم.

«عصر» را نفهمیدیم،

«نور» را حس نکردیم،

«یوسف» را عاشقانه نیافتیم،

«یاسین» را لمس نکردیم،

«جمعه» را زیارت نکردیم،

«فجر» را بیدار نشدیم،

از «واقعه» بی خبر ماندیم،

«فاتحه» را گریه نکردیم.

تهی از اندوه، تهی از غفلت، آیه ها را رد شدیم، سوره ها را رد شدیم.

شرمنده ایم ای لحظه های نافله و نیایش؛ شرمنده ایم ای سپیده دمان زمزمه. شرمنده ایم ای سوره های تلاوت نشده و ای آیه های نشنیده.

بوی غفلت و ناامیدی گرفته ایم

ای روزهای نور! صدایمان بزنید؛ ما را دومرتبه زنده کنید در روشنی آیه هایی که می وزند، در طراوت لحظه های مناجاتی که متولّد می شوند، در کرامت شب هایی که می درخشند.

صدایمان بزنید ای ثانیه های زودگذر زندگی بخش!

صدایمان بزنید ای «ربّنا»های امید بخش!

صدایمان بزنید ای سحرگاهان ابدی!

ظَلَمْتُ نَفْسی! ای تکرارهای زیبا، ای سخاوت آسمان، ای لحظه های بهارآور، ای شب های زودگذر!

سنگین از کوله بار معصیت، خویش را گریه می کنیم در ضیافتی که می ترسیم دعوت نشویم.

می ترسیم شب هابه خواب بگذرند و روزها به غفلت تمام شوند.

سُبْحانَک یا لااِله اِلاّ اَنْت. ما را زنده کنید، ما را زنده کنید ای روزهای تکرار نشدنی زودگذر!

با طراوت آیه هایی که می وزند، ما را زنده کنید. ما را زنده کنید با عطر نافله های سایه گستر و زمزمه های روح بخش.

ای روزهای ضیافت و نور! ای سپیده دمان زمزمه! ما را پناه دهید. ما محبوس دنیا شدیم.

ای روزهای زودگذر! ای شبهای ماندگار! ما را صدا بزنید.

 

 


نوشته شده در شنبه 93/4/7ساعت 3:42 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak