دلنوشته ها
زمین خدا در شب ظلمانی تاریخ، دست و پا میزند.
خانه خدا ـ همان کعبه که بر سنگهایش هنوز جای دستهای ابراهیم باقی مانده بود ـ عرصه جولان بتهای کور و کر شده بود.
فرزندان ناخلف ابراهیم، خدا را به سکههای سیاهی که از کاروانیان راه گم کرده می گرفتند، فروخته بودند.
مکه، شهر شاعران هوس باز و تاجران زر اندوز شده بود.
آیات خدا در کنج فراموشی قلبهای نومید، خاک میخورد و کسی نبود که در گوش انسان بریده از آسمان، از فردا و پس فردا بگوید.
زمین خدا در شب ظلمانی تاریخ دست و پا میزد...
هفده عام الفیل فرا رسید و خورشید، لباس نور و لبخند بر تن نمود.
ماه، در هالهای از رنگین کمان، گم شده بود.
شبی عجیب بود؛
اعراب بیابانگرد از شهابهایی میگفتند که آسمان شب مکه را مثل روز روشن کرده بودند.
ستاره ای درخشان بر پیشانی آسمان شرق درخشیدن گرفته بود.
خبرها دهان به دهان میچرخید؛ طاق کسری دهان گشوده است و به لبخندی تلخ، فرجام آتش پرستان را به آنها گوشزد میکند.
شعله آتشکده پارس فرو نشسته است تا پیام مرگ را برای ستم پیشگان به ارمغان بیاورد.
ملایک، بین زمین و آسمان در رفت و آمدند به خانهای محقر در گوشهای از مکه میروند و برای آسمان خبر میبرند.
در آسمانها هلهله برپاست.
فرزند آمنه، پا به خاک دنیا گذاشته است.
او را چه زیبا سرود خداوند کائنات با واژههایی از جنس نور.
پروانه شاخساران آسمان! هر آنچه آینه، روبرویش آغوش گشودهاند تا تو را در خویش تکرار کنند.
هر آنچه آسمان، به خاک افتادهاند تا گامهایش را به سجده ببوسند.
بزرگمرد تاریخ! بهار از سر انگشتان تو به شکوفه مینشیند.
ای ستوده برگزیده!
در وصف تو زبان تکلمم گنگ میخواند و پای بیاراده قلمم لنگ میماند.
تو دلیل خلقتی، سر آفرینشی، منتهای بینشی.
ای رسول خوب خدا! آمدی که زمین در حسرت مهربانی نپوسد.
آمدی و با آمدنت رحمت خدا بر جهانیان نازل گردید.
ای صاحب مکارم الاخلاق! عهدهدار دریا دریا شور و شعور و مالک غزل غزل معرفت!
به شکرانه آمدنت، هزار مرتبه زمین را آذین بستیم، هزار کاروان دل، هزار مثنوی قاصدک...
بانگ محمدی ات بر منارههای عظیم جهان طنینافکن شده و عطر رأفت و محبت تو دلها را عطشناک ساخته و نوید آسمانی ات به زیبایی دلها را یکی پس از دیگری تسخیر میکند. آن که ایمان آورده در صلوات تو را میگوید و سیراب میشود و آن که هنوز به فتح قله ایمان نرسیده تو را میجوید و کرامتت را میستاید.
ای در نهان و آشکار محبوب قلبها! بزرگمرد رفیعترین کوههای رستگاری!
ای آن که همیشه میخواهیم: اللهم محیا محمد و آل محمد!
سرفرازم که با جرعهای صلوات به پای بوسیات آمدهام: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
Design By : Pichak |