دلنوشته ها
نخلها سر در گریبان ایستاده اند و خاک تشنه، به ابراز ارادت، در سجده نشسته. آن سو، رودی شرمگین از رفتن و نماندن و از آمدن کاروان عشق خرسند و دلواپس.
ناگهان تلی از خاک به زبان میآید و میگوید: ای برادر زینب! به کربلا خوش آمدی.
قدمهای عاشقت، مسیر قربانگاه را خوب میدانستند.
چشم از کعبه گرفتی و به جست وجوی حجی بزرگتر، به راه افتادی.
دلت کبوتر بیقراری بود که میلههای ظلم و بیعدالتی را تاب نمیآورد.
در جادههایی مه آلود، به دنبال آفتابی ابدی میرفتی؛ آفتابی که تا همیشه، دهمین روز محرم را به شیون نشاند.
آمدی؛ با کاروانی از ستاره تا به دورترین کهکشانها بپیوندی.
آمدی تا در این پهناور تشنه، نفسهای آنان را مچاله کنی که فرزند بانوی آبها را بیرمق میخواستند.
شانههای سست نامردمی را رها کردی و تکیه به شانهای دادی که جاویدان است و نامیرا.
تو آن ماهی بیقراری که لبهای ترک خوردهات، دریای لایزال خداوند را به جستوجو میرفت؛ دریایی که جاودانگیات را بر پیشانی زمین، حک کرد.
محرم فرا رسیده و تو همراه قافلهات به وادی عشق گام نهادهای
کاروانیان یکی یکی از مرکبها پیاده میشوند تا وادی منتظر، به گامهاشان بوسه اشتیاق بزند.
هر کدام، لبخندهای بهار را آورده است و رنگهای زنده سبز را.
چه آذینبندی خاصی در این دشت صورت گرفته است! صورت دشت، گل انداخته است از وجود معطر آنان.
باران، چشم دوخته است به لبان قافله عطش که چگونه میشود زمین از پیامی سبز، سیراب شود.
میآیند و گلاب پرواز در رگان کربلا تزریق میشود. می آیند؛ به هیئت زلال عقیده و در ردای شفاف ایمان.
آغاز محرم، برگهای مردانگیشان را ورق میزند که چگونه جادههای داغ و تاول زده را پیمودهاند تا برسند به دلدادگیهای شفابخش، برسند به زندهتر شدن، به تولد.
محرم، با گامهای استوار آنان آغاز میشود.
تکبیرهای شیرین نمازشان، از شور صلابت آکنده است.
قیام نمازشان، پیشاپیش تفسیری عارفانه از به خون غلطیدنهای واپسین آنهاست.
محرم، به تماشای جلوههای کبوترگونه عشق آمده است که چند روز بعد، از دانه دانه رجزهای آنان برخواهد خاست به تماشای نشانههایی الهی که اهالی فردا را بیدار خواهد کرد و به تأمل وا خواهد داشت.
محرم میبیند که خورشید چگونه ناکام از تشنگی آنها، رنگ درماندگی و پلاسیدگی به خود گرفته است.
هرچه نور، از آن آنهاست و سوختهتر از این بیابان، دلهای شیفته شان است که در جذبه حسین علیهالسلام دیری است آتش گرفته است.
همین شمار اندک هستند که در خاطره خون عاشورا، صدای «یا حسین»های جاودان میگذارند.
امروز، همین سلسله چراغ به دست، روبه روی صف آرایی تاریک یزیدیان، بار میگشایند و بسته بسته امید و شعف بر زمین مینهند.
رفتار این سینهسرخان مهاجر، زمین را پر از جاذبه و آسمان را پر از غزل پرواز کرده است.
Design By : Pichak |