دلنوشته ها
محرم میآید؛ مثل پرندهای غریب، از التهاب خاکستری آسمان.
ماه سرخ بلوغ؛ ماهی که در آن، عشق آفریده شد و مردانگی و شرف در عطش معنا گرفت.
ماهی که هیچ واژهای گنجایش اندوه بیکرانه آن را ندارد؛ ماهی که هر ساله، خون خدا را بر آسمان دنیا میپاشد تا ابرهای روزمره، سرخی آفتاب را نپوشاند.
محرم، ماه فریاد، ماه بیداری و پایداری است؛ ماهی که تمام تاریخ، وامدار یک نیم روز آن است.
ماهی که خاک و خون، آتش و عطش و مشک و تیر، رازهای سر به مهر آنند.
ماهی که هفتاد و دو آیه سرخ، بر صحیفه دلها نازل شد و هفتاد و دو کهکشان، در مدار هستی قرار گرفت.
ماهی که دست میافتاد و پر و بال میرویید.
محرم، فصل محرم شدن با خوبیهاست؛ فصل فشردن دستهایی که در کنار فرات، رویید؛ فصل عاشقی کردن.
بوی مرثیه میآید و نوحه خوانی. زمین، پیراهن سیاهش را به تن میکند و حجم اندوهی بزرگ را میگرید. قرنهاست که آسمان، آغاز محرم الحرام را ابرپوش است و بارانی. قرنهاست که درختان جهان، شعله پوش عزای داغی بزرگند.
من به بیابانهای عطش فکر میکنم و بوتههای سوخته؛ به قلبهای کوچک پراضطراب میاندیشم و تار و پود جانم در وسعت آتشی سرخ، به خاکستر مینشیند.
محرم میآید؛ با پلکهای برشته و دستانی تاول خیز. دلش مذاب صاعقهای دیرسال است و از مرثیههای رنجش، قافیههای داغ میچکد. محرم میآید؛ با خبری طاقت سوز و جانکاه و ثانیههایی پرتشویش و خونین. شانههای صبورش، کوهها را سرافکنده میکند.
صدای گرفتهاش، دل کوچه را ریش میکند. محرم میآید و در مویههای بیشکیبش، زخم سالیان، سرباز میکند.
ابرها، تحویل سال 61 هجری را خون باریدند؛ سالی که کوران زمستانیاش، هنوز شقیقههای زمین را میسوزاند. محرم میآید و درختان حماسیاش در خاک سرخ کربلا ریشه میدوانند.
محرم میآید؛ با روزهایی دم کرده و ابری و دختران مویه، حجم مصیبتی سنگین را بر سر و سینه میکوبند.
ای ماه دردهای بی شمار، ای شاهد زخمهای کهنه!
لحظههای غم بارت را عرش و فرش، دوشادوش یکدیگر میگریند. شبهای بیستارهات را عاشقانی بیشمار، با چشمهایی اشک بار روشن میکنند.
ای ماه رنجها و نامردمیها!
سر بر زانو میگذاریم و تمام صحراهای سوخته جهان را به مویه مینشینیم.
از راه میرسی و من باز هم عاشق خواهم شد؛ عاشق اشک، عاشق اندوه، عاشق نالههای نینوایی و عاشق نغمههای کربلایی.
Design By : Pichak |