دلنوشته ها
در تنگنای روزمرگی، از پشت جادههای تاریک گناه و وسوسه، به دستهای پر نیازمان آموختیم که تنها روبه آسمان بیکران کرامت و مهربانی تو دراز شوند و در ورای سیاهترین لحظههای تنهایی، به امید نور روشن درگاهت، به انتظار بنشینند.
پروردگارا! زنگارهای سیاه دل را در جام طلایی رمضان شستوشو داده و با روحی تطهیر شده از هر آنچه ناپاکی، به سویت میشتابیم.
خدایا! در نابترین ثانیههای راز و نیاز با تو، میهمان سفرههای رنگینت بودیم و در تپش نبض تند زمان، چه زود، بدرقه کردیم روزهای روزهداریمان را
الهی! مگذار که روزهای بعد از این، عطر پاک رمضان را در یادها گم کند.
اینک بهار کبریا، شاخههای بلوغش را بر پنجره شهود ما گسترانده و عطرِ دلانگیز ملکوت را بر ما ارزانی داشته است.
اکنون مسافر، به مقصد رسیده و بار، به منزل.
کاروان رمضان، در منزل فطر، توقف کرده است.
ساربان یگانه، کوله بار را در تجرد روح مسافر، به فراسوی سبکبالی میخواند و این، آغاز نزول آرامش در بلوغ دل او خواهد بود.
چه عیدی بالاتر از این ابتدای متعالی؟!
چه جشنی دلنشینتر از تبسم به روی دقایق فطر؟!
دستانِ بینهایت خداوند، سفره مهمانی یک ماهه را جمع میکند تا گسترهای نامتناهی را بر اشتهای انسان، عرضه دارد.
مبارک باد این عید بر همه عاشقان صبح!
به شکرانه این عید به نماز میایستیم و پنج تکبیر میزنیم بر دنیا و هر آنچه ما را از نوازش نسیم رحمتت دور میسازد.
میخواهیم حسن ختام میهمانیات، ابتدای آشنایی تازهمان با تو باشد.
اکنون به مدد عبورمان از باغ صیام، عطر گلهای تازه عبودیّت را آن چنان در سر داریم که بیدارتر از همیشه، میبینیمت.
چه شیرین است طعم میوههای آسمانی تو، آن هنگام که دست بر قنوت نماز عید برمیداریم و تو را زمزمه میکنیم: «اَنْ تُدْخِلَنی فی کُلِّ خَیر...»
«دارد به خنده چشم جهان باز میشود
یعنی که عید فطر تو آغاز میشود»
نمیدانیم در امتحان تو از قبول شدگانیم یا نه؟ اما کارنامه لرزان چشمترمان را بر گونههایمان ببین که توان سیلی خشم تو را ندارد.
اکنون که نشستن بر خوان روزه تو، قلبمان را شکننده کرده است، بازگشتهایم تا به مُهر تأیید، مِهر و امید را از تو طلب کنیم.
مبادا پس از امروز، در روزمرگیها غرقه شویم و عهدمان را با تو تا رمضانی دیگر نگاه نداریم!
«صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود
کاین گوشه نیست در خور خیل خیال تو»
Design By : Pichak |