دلنوشته ها
غریبانه میروی؛ میروی تا خاک، غم رفتنت را به دوش بکشد.
دنیایی درد را با خود میبری.
تو مادر پسرانی که در کمتر از یک روز، پرنده شدند.
دامانت، خوابگاه روزهای تنهایی زینب بود.
دستهایت، بوی حسنین را میدهد. تو آغاز عاشقانه ترین روزهای مادرانه بودهای.
خاک مرقدت، قدمگاه عاشقان شده است. کبوترها خاکت را برای شفا میبرند.
غیر از تو، کدام زنی را میتوانم سراغ بگیرم که زیر بار این همه داغ، آنی زانویش نلرزیده باشد؟!
اشک روزهای تنهاییات بیش از آنکه بوی باب الحوایج بدهد، بوی لبهای تشنه حسین علیهالسلام را میدهد؛ بوی بیقراری اسارت زینب(س)، بوی دستهای بریده قمر بنیهاشم...
تو مادر زیباترین ماه شب چهاردهم دنیایی! چهار پسرت را قربانی کردهاند و تو شادمانی که سربلند از امتحان بیرون آمدهای.
اسماعیلهایت را به قربانگاه فرستادی و کوچه را با اشکهایت پشت سرشان آبپاشی کردی و آههایت بدرقه راهشان شد.
دلشوره بازگشت کاروان سفر رفته، بیتابت کرده بود. عشق در ثانیههای بیقراریات تپید و گلهای معطر، عطر نفسهای تو را شکوفه زدند. تمام غنچهها نام تو را با شبنم بر گلبرگهایشان نوشتند.
لبخند تو لبریز شادی شدند و نارنجها، شبیه آفتاب درخشیدند. دستها بوی دوستی گرفتند و خانهها اندوه را فراموش کردند. وقتی قدم به خانه کوچک حضرت علی(ع) گذاشتی، زندگی یک بار دیگر لبخند زد و عشق، با مهربانی همقدم شد و بهار، خزان باغچه را به دست بادهای رهگذر سپرد.
ماهیها، دریا را برای ابرها سوغات بردند تا یاد صبوری تو را بر دشتهای تشنه لب بگریند.
نام بلند تو را تمام درختها میدانند. تمام آبها از شرم تو سالهای سال لب تشنه گریستهاند.
اندوه تو را آینه آبها کردند تا یادت در لحظه لحظه دریاها موج بزند.
صدای رفتنت را تمام بارانها گریه کردند و ماهیها مرثیه خواندند و گلهای سرخ، از اندوه رفتنت پرپر شدند و درختها از خواب پریدند.
پرستوها، دوازده بند محتشم را به رفتنت گره زدند و تو با دنیا، آرام خداحافظی کردی؛ با اندوه خداحافظی کردی، با روزهای دوری و دلتنگی خداحافظی کردی و در ناگهانی از اتفاق، به شهیدانت سلام گفتی، به عزیزان دور از دستت سلام دادی، به خدا سلام دادی.
خداحافظ ای مادر زخمهای بزرگ!
خداحافظ ای مادر کربلا!
خداحافظ ای مادر کاروان اسیر!
خداحافظ!
Design By : Pichak |