دلنوشته ها
امشب، چشمهایم را پنهان میکنم تا خواب، راه دیدگانم را نیابد.
امشب، نزولی بزرگ را به تماشا مینشینم؛ با صد هزار فرشته بر دستانشان حریر.
خواب، امشب در چشمان حیرت زدگان از تماشای آن همه نور میشکند.
آمدگان بیدرنگ، از آسمان و روندگان نورانی به آسمان، در تدارک کدامین واقعه باشکوه، چنین فرمانبرداران بیچون و چرای خالق این شبند!
امشب، امید، طرح بازار دل شکستگان است و از فزونی نور، راههای نهفته آسمان هویداست.
نویسندگان آسمان، قلم به دست، در تدارک بر چیدن سیاهیها از نامههای شب بیداران امیدوار و اشکریزان شبزندهدارند؛ زنهار، دل به او بسپار، ای شب زنده دار، تا سیاهی نماند.
مردی در خلسه نور و نماز، محو حضرت پروردگار است؛ «انا انزلناه فی لیله القدر»؛
خداوند، امشب، داستان بینظیر خلقت را بر پیامبرش میخواند و سرود گوشنواز عبودیت و بشارت، از آبشارهای آسمان سرازیر است.
من، هزار شبانه بیدار، نگاهم، نیمی آسمان، نیمی به اشک و دستان خالیام رو به بیکران آسمان، بر رازهای مگوی عالم گوش سپردهام.
ذره ذره عالم، اکنون، قدردان لحظه باشکوه نزول است و چه بر خود میبالد از تماس نور کلام خدا بر وسعت خاکیاش!
باید خود را آماده کنم! سفر بزرگی در پیش دارم؛ میخواهم امشب، وسعت پرندگیام را رها کنم!
میتوان پرواز را تجربه کرد؛ فقط کافی است قدری سبکتر شویم؛ آن قدر سبک که نیروی هیچ جاذبهای، زمینگیرمان نکند!
جادّه تقرب، قدمهای عاشقانهای میطلبد. دیگر مجال ماندن نیست! در این سرزمین برای ما جایی نیست. باید از خود ـ این سرزمین زشتیها ـ هجرت کنم؛ به آن دیگرم، سر بزنم. باید با تمام وجود، هجرت کنم!
از این «مَنِ» زمینی تا «آنِ» الهی، راهی نیست. و شب قدر کوتاهترین راه رسیدن.
امشب، تا سحر، ستاره میچینم.از تمام بندهای «جوشنم»، تمنّا میبارد. دروازههای اجابت، جرأت استغاثهام را دو چندان میکند.
دریچهای رو به ملکوت و «خدایی که در این نزدیکی است»
مصحف تو را پیش رو میگشایم.
تو را به حق اسماء جلالهات، تو را به حق کرامتی که سابقه آن را بر روح و جانم نمایاندهای، تو را به حق عنایتی که در سایهسار آن، سالهاست ریزه خوار سفره نعمتت بودهام، بر من ببخش همه نافرمانیهایم را، ای خوب بیهمتا! زیر سایه کلماتت، زیر سایه کتاب مقدّس نشستهام؛ بِکَ یا ا... بِکَ یا ا...
آب توبه، چشمهایم را صیقل میدهد؛ امشب، سرنوشت مرا در «ماورا» رقم میزنند
دستگیرههای دعا، مرا به تو میرسانند؛ از خودم خالی میشوم.
تمام حرفهایم مسجّع شدهاند؛ «اَلْغَوْث اَلْغَوْث خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَب»
آهنگ بغضم، سکوت شب را میشکند
همه پلها کوتاه شدهاند. آسمان، روی دستهایم، بذر امید میپاشد. با دلم عهد کردهام از نور آغاز شوم، عهد کردهام، عهد نشکنم
صدای بال فرشتگان، در تمام فضا منتشر میشود.
دعاها فرصت عروج مییابند و تقدیرها تغییر میکنند
امشب خداوند با تمام عظمتش به بندگان گناهکارش مجال عشقبازی با او را داده است
پروردگار رحمانم تقدیرم را زیبا بنویس
Design By : Pichak |