دلنوشته ها
امشب، به ستایش و تمجید، بر رخساره ماه بوسه میزنیم که برای چراغانی شب میلاد تو، تمام چهره منور خود را به آسمان هدیه داده است.
ستارهها را باید امشب بیشتر دوست داشت؛ چرا که هر یک، تنها به شوق دیدار تو سوسو میزنند.
امشب، ستارهها فراوانتر از همه شبها هستند؛ ستارههایی که سرک کشیدهاند برای دیدن چشمان تازه گشوده تو. خداوند، از آن بالا، تو را به تمام پریهای ملکوت نشان میدهد تا جلوه جمال حق را از نزدیک ببینند و بشناسند، تا تضمین زیبایی عالم را باور کنند، تا بدانند که پروردگار حکیم، زمین را به چه امیدی آفرید.
سلام کودک آفتاب!
از کجا آمدهای که صدای رسیدنت، تمام هیاهوهای دلهرهآور را آرام کرده و سکوت ملکوت را به زمین حیرتزده آورده است؟
از کجا به این خاک پرت رسیدهای؟ مگر راه گم کرده باشی که تو هیچ شباهتی به اهالی ناپسند دنیا نداری.
به تو میآید که آسماننشین عشق و پرواز بوده باشی.
کاش دیده بودم کبوترانی را که گهوارهات را بر بالهای بهشتی خود نهادند و به اینجا آوردند! از کدام سمت آمدند؟
کاش رد پای نسیمی را که با خود، عطر تنت را آورد، میگرفتم و میرفتم تا به سرزمین خدا میرسیدم!
کاش در لحظه طلوع تو میدیدم کدام گوشه آسمان، تو را به جهان عرضه میکند تا سمت و سوی بهشت را بفهمم.
تو شبیه ابدیت، شبیه لهجه بارانی که به قصد سیرابی تمام عطشهای جهان ببارد؛ شبیه کوچ پرستوهایی که مژده صلح تا قیامت را میآورند.
تو شبیه رنگ و روی آشتی و صداقت لایزالی؛ شبیه اینکه جهان دست و پا گم کند در برابر پیغام محبت همیشگی؛ شبیه اینکه دیگر صدای گریه «بیپناهی» به گوشهای دلواپسی نرسد.
سحر است. ستارهها از مناجات سحرگاه پر میشوند و برای روزهای دیگر، رو به سوی قبله نیت میکنند.
همینکه ماه با تمام چهره خویش، سحوری نورش را بر سفرههای روزهخواه میگسترد، همینکه نسیم، نزدیک شدن هنگامه اذان را در گوش بیداران رمضان ندا میدهد، تو مثل خورشید نخستین بار، طلوع میکنی و تمام کوهها سر فرو میبرند تا تو بالا بیایی و پیدا باشی.
تمام صداها خاموش میشوند، تا صدای پلک زدن آغازینت، اذان رستگاری عالم شود.
گلدستهها سر خم میکنند، به سوی خانه میلاد تو. درختها مناجاتشان را نیمهکاره میگذارند تا تو را سلام بگویند و گنجشکها و کبوتران سپیده دم، سپیدی صلح پیراهنت را آواز شکر سر میدهند.
برای یتیمان، عشق؛ برای فقیران، مهربانی؛ برای گرسنگان، شفقت و برای تشنگان همدردی؛ تو بهترین ارمغان آفرینشی.
نام تو صلح است، نام تو مهربانی پیروز، نام تو صبر فاتح، نام تو تمدن عشق و آشتی است. نام تو زیبایی است، حسن است، دلربایی بیمنّت است، جمال خداوند است، تجمل توحید و پرستش است.
نامت آزادگی است، سرفرازی و رهایی برای حق است. نام تو را تمام ستمدیدگان جهان، تمام سوختگان خشم و ستم به خوبی میشناسند.
دستی برآور از آستین فرزانگی و خرد و روشنگری، تا سر بهراهی انسان، قریبالوقوع رخ دهد؛ کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَب.
Design By : Pichak |