دلنوشته ها
دشتهای سرسبز عرفان، خوشامدگوی اشراق پیشانیات هستند و ما به همایشی از درختچههای تبسم و امید و تغزل دعوت شدهایم.
پردههای دقایق کنار میروند و «حقیقت محض» متولد میشود.
از باغهای فرادست، بوی تازهای میآید؛ بوی مطبوعی آسمانی.
نسیم از سوز عارفانهای سرمست است.
سروش آسمانی، بشارت ظهور مشرقیترین حکومت الهی را به «شهربانو» میدهد؛ بانویی که آسمان، مقابل عظمت نامش تواضع میکند و خورشید، به جمال معنویاش رشک میبرد.
بهشتی در دامان شهربانو میشکوفد که تمام پروانههای دنیا را، به رهایی فرامیخواند از پیله تنهایی و رکود.
سلام، مهربانیات همهگیر!
سلام، اندوه همیشگیات در دل زمان جاری!
سلام، جاری نیایش در عمق لحظات!
پلک میزنی، در زلالی یکدست و شهودی سیال، در ذهن جهان ته نشین میشود و بر حاشیه نگاهت، شکوفهها میشکفند.
پلک میزنی و صدها یاکریم، از بلندای مهربانیات، اوج میگیرند.
به محض ورودت، گلهای شیپوری، مژده آمدنت را تا دوردستها اعلام میکنند.
به محض ورودت، قلب غزلها میتپد.
گویی نماز، دلتنگ عبادت توست و خاک، دلواپس سجدههایت!
گویی دعا منتظر ترنم توست و صحیفه، در انتظار تبسم دستهایت!
آمدهای تا در پنبهزار گوش جهان، فریاد کنی شعله شعله صحیفهات را.
شانههایت، استواری کوههای زلزلهخیز را به تصویر میکشد و خطابههای سوزندهات، گدازههای جاری آتشفشانهای در حال فوران را.
امروز روز توست؛ روز نیایش مطلق در سکوت دقایق خفته تاریخ.
امروز روز توست؛ روز مهربانی ممتد در بارش یکریز کینهها و نفرتها.
امروز روز توست؛ روز فریاد مظلومیت در بیخیالی و بیقیدی اهالی.
آمدهای تا عاشورا بیمفسر نماند.
ادامه اشکهایت، اندوه همیشگی نینواست.
ادامه اشکهایت، تصویر مظلومیت، هفتاد و دو پروانه است.
تو زیبایی پنج بهار هستی؛ وارث تمامیت آلکسا!
هنوز مرثیه سی سالهات، گدازندهتر است از هرم آفتاب ظهر تابستان.
ای اقتدار کربلا در جریان لحظهها! دیری است زمین چشم انتظار آهنگ عاشورایی قدمهای توست.
خوش آمدی!
Design By : Pichak |