سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

 

اینک منم:

بر درگاه بخشندگی ات، بیمار و بی قرار، افسوس زده ی روزهای واپسین، آرزو باورِ سپیدهای پسین، امیدوار به عطایت، دونده تا ردّ صدایت، به دنبال کاروان ناکجایت و عطوفتی که با آن می خوانند خدایت!

اینک منم:

زیان کاری گرفتار، حقیقتِ واژه ی ناچار، درختی افتاده از بار و به بخشش تو امیدوار. دستانم، به آسمان نیایش بلند است و لب هایم، به بی کرانِ خواهش دربند. پایم بسته است و رشته ی دیگران، از اکنونِ نیازمندم گسسته و قلبم، چون چینی نازک تنهاییِ آب، شکسته!


اینک منم:

در خلوتِ خود، به جلوتِ تو چشم دوخته، چون شعله های شمع، دل سوخته، چون چهره ی عاشقانت، افروخته، با یک جهان دردهای اندوخته.

اینک منم:

و این فرسوده تنم، وَ دلی که از تهِ آن ناله می زنم، وَ واژه های غم آلودی که راه یافته اند در سخنم، وَ خاکستری که یادگار است از سوختنم.

و اینک تویی:

بهترینِ مهربان، «حبل المتینِ» دستاویز خواهان، آبیِ طراوتِ بی انتهایِ آسمان، آن که می خوانندش: «خداوند بخشنده ی مهربان».

آیندگانِ روزهایم را، در سرزمینِ فضلِ خودت جای دِه و آنان را از همیشه ی نیایشت بنوشان. بگذار خلقتِ خدا خواهم، به بهشتِ خشنودی تو بِسرانجامد و عاقبتِ عمر، به شهرِ خیر بفرجامد. بخواه که در بارگاهِ هماره ات، بار افکنم و فضای فرودم را از عطر خوش فراز بیاکَنَم.

بپذیر که به فراخنایِ عفوت، امید آورم و به تماشای تو، از روزهای تلخ خویش بگذرم. 


نوشته شده در پنج شنبه 91/4/1ساعت 2:4 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak