دلنوشته ها
قلم که در دست میگیرم، چشمهایم را به افق میدوزم و تقویم را ورق میزنم، به هزار و چند صد سال پیش بر میگردم، شادی در چشمهایم برق میزند، قلم بی تابانه مینویسد و تقویم، روی تاریخی همیشه زنده خشک میشود.
از آسمان، صدای هلهله میآید و زمین، مشتاقانه در خویش میپیچد و زمان، آبستن واقعهای است که به خاطرش در پوست خود نمیگنجد.
درها یکی پس از دیگری باز میشوند و هوا لبریز از بوی اقاقیا، میشود.
پروانهها بال بر پیلههایشان میکوبند تا برای پرواز، دریچهای رو به این همه زیبایی بیابند.
فرشتهها در سماعند و تمام کتابهای بیتاب دنیا، رو به روی پنجرههای باز، به انتظارش ورق میخورند.
و او میآید؛
صدای گامهایش، جغرافیای خاک را در هم میریزد و عطر سرشار سرشانههایش، رنگین کمانهای سوخته را تا هفت آسمان عروج میدهد.
از پر شالش شالیزارها نفس میگیرند و از صلابت گامهایش کوههای جهان درهم میریزند.
و در ژرفای نگاهش هزار رودخانه موّاج، مسیر گم میکنند.
بوی بهارهای نورس میدهد و بهار، به یمن آمدنش در همه جا ریشه میدواند.
آسمان آرام، منتظر است تا پنجمین ستاره درخشان افول ناپذیرش را در آغوش بفشارد و او میدرخشد، میآید، عبور میکند و آن قدر نورانی، که هیچ چشمیقادر به دیدنش نخواهد بود.
از سر انگشتهایش چشمههای تفسیر جاری میشود و برهوت سالهای جهل را سیراب میکند.
چقدر ثانیهها بی تاب میگذرند و تاریخ چگونه این هیجان را در شریانهای خویش جریان خواهد داد که نبض زمین، از این واقعه، پرتپشتر از همیشه میتپد.
عبور میکند و از جا پای استوارش، هزار شاخه امید میروید و از گرمای نفسش، قرآن تلاوت میشود و آیه آیه نگاهش، تفسیری است بر شکوه خداوند.
باقر العلوم آمده است
او آمده است تا بشکافد پردههای ضخیم جهل را
به احترامش قیام کنید! تمام شاگردان مکتب خانه عشق! تمام سئوالهای بی جواب! تمام چشمهای مشتاق! تمام سینههای تشنه! تمام علم! تمام فقه! تمام اخلاق! تمام فضیلت!
باز کنید دریچههای آسمان را.
فرش کنید، گستره عرش خدا را.
بیارایید زمین را.
گل بیفشانید، قدمهای وارث علم نبوی را.
گلاب بپاشید، راه عبور ستاره دنباله دار فضیلت و معرفت را.
برخیزید و به استقبال نور، بشتابید.
ای قبیله در راه مانده! بشتابید نادانی خود را مچاله کنید و دور بریزید.
چشم بگشایید. موسی در راه است! کلیم این بار، با حنجره علم و حکمت میآید این بار، دریای بی کران دانش را خواهد شکافت.
مسیح میآید تا روح دین را به کالبد بی جان جهان بدمد.
ابراهیم میآید تا بتهای جهل و گمراهی بشر را فرو شکند.
نوح میآید تا ناخدای کشتی ایمان و علم شود و محمد صلی ا... علیه و آله وسلم میآید، تا نور رحمت و هدایت را، به قلب تاریک عالم، بتاباند.
بیفکنید پردههای ابهام را
باز کنید چشمهای غفلت را
بیاورید جانهای تشنه را
بگشایید دستهای معرفت را، که شکافنده بی نظیر دانش، ساقی مهربان معرفت و آفتاب همیشه روشن حکمت، به زودی خواهد رسید.
معماری در راه است که میخواهد بنای باشکوه فرهنگ و دین را پایه گذاری کند.
مدینه، ای دیار مهربانان! آغوش بگشا و بهشت را عاشقانه در بغل گیر!چه سرنوشت دل انگیزی داری
با من بگو، طلوع چند خورشید را به تماشا نشستی هر روز، چند هزار فرشته میهمان خاکت میشوندو آسمان، چند بار پیشانی به تربت تو نهاده است؟
ای همراهی عرفات! پلک بگشا و حضور مفسر دردهای کربلا را نظاره کن.
محدّث زخمهای عمیق عاشورا! برخیز و خودت را مهیّای پذیرایی معلّم بی بدیل خوبیها کن.
Design By : Pichak |